سیستان آوارهٔ پدر ایران نوین!!!ماجرای بخشش قسمتهایی از خاک ایران به کشورهای همسایه از جمله استان سیستان به افغانستان در دوران پهلوی اول: درواقع یکی از نقاط سیاه کارنامه رضاخان، واگذاری بخشهایی از خاک ایران به خارجیهاست. زماني كه اراده انگليس به اين تعلق گرفت بخشي از خاك ايران به تركها يا اعراب واگذار شود، رضاخان بدون هيچگونه مقاومتي فرمانبرداري کرد. اگر در دوران قاجار، بيگانگان با استفاده از بيلياقتي پادشاهان اين سلسله، با زور و لشكركشي بخشهايي از خاك ايران را تجزيه كردند، در دوران پهلوي بهصورت بيسابقهاي بدون هيچگونه جنگ و صفآرايي، بخشهايي از خاك ايران به غير واگذار شد. وقتی دولت بریتانیا تصمیم گرفت که برای حفظ منافعش در مقابل شوروی سابق، پیمانی به نام «سعدآباد» مابین متحدانش در منطقه (ایران و افغانستان و عراق و ترکیه) منعقد سازد، ناگزیر آنکه باید در این میان قربانی میشد، وابستهترین این دولتها یعنی دولت شاهنشاهی ایران بود و برای تألیف قلوب دولتهای افغانستان و عراق و ترکیه، این ایران بود که باید تاوان میداد و تاراج میشد، آنهم به وسیله یک مزدور انگلیسی به نام رضا میرپنج که بعدها لقب سازنده ایران نوین گرفت! در مورد افغانستان براساس توافقنامه سعدآباد، در ششم بهمنماه 1317 قرارداد تقسیم آب هیرمند بین تهران و کابل در 16 ماده منعقد گشت. بر این اساس، ایران از «دشت ناامید» به مساحت 3 هزار کیلومتر چشم پوشید و عملاً سرچشمه هیرمند از دسترس ایران خارج شد. یعنی علاوهبر اینکه رضاخان بخشی از خاک ایران را به افغانستان واگذار کرده بود، امکان دخل و تصرف کابل در بخشهای بالایی هیرمند عملاً میتوانست مانع از تقسیم آب بهصورت مساوی گردد. درباره دشت ناامید هم، رضاعلی دیوانبیگی -استاندار مازندران- در خاطراتش میگوید هنگامی که ژنرال فخرالدین پاشا که به عنوان حَکَم از ترکیه برای حل اختلافات ایران و افغانستان آمد دخالت کند، دولت ایران گفت هر چه ترکها بگویند ما قبول داریم. ترکها و افغانها هر دو از اهل تسنن بودند، به همین دلیل طرف هم را گرفتند. او می گوید ژنرال فخرالدین در مازندران گفت شما که استان به این قشنگی دارید، چرا بر سر این دشت های سوزان سیستان و بلوچستان با افغانستان دعوا دارید. من گفتم به شما چه مربوط است؟ دیوانبیگی عصبانی شد. میگوید برگشتم به ژنرال گفتم به شما چه مربوط است، ما هر جا داشته باشیم برای ایران است. این چه حرفی است شما میزنید که ما چون مازندران را داریم سیستان و بلوچستان را از دست بدهیم؟ در هر صورت آنجا هم ما دشت ناامید را به افغانستان دادیم. الآن هم این مشکلی که ما داریم و افغانها آب را برگرداندهاند و سیستان و بلوچستان خشک شده، بهخاطر این است. خاطرات علم را بخوانید. نوشته است آقای هویدا امضایی کرد -که خودش میگوید لعنت بر هویدا- که سیستان و بلوچستان تا بیست سال دیگر خشک میشود. در زمان حکومت داوود خان در افغانستان دولت ایران نوکر آمریکا بود. آمریکا گفت یک میلیارد به داوودخان کمک کنید. ارث پدریشان بود انگار که ما باید به اینها پول میدادیم. اما داوودخان قبول نکرد و گفت ما نداریم که پس بدهیم مگر به ما مجانی بدهید. بذل و بخششهای رضاشاه در مسئله هیرمند، وضعیت اسفناکی را برای مردم آن مناطق رقم زد. اگر دشت ناامید در اختیار ایران میماند، مردم منطقه میتوانستند از منابع آبی آن بهرهمند شوند. همانطور که در روزگاری، از آن برای کوچنشینی و دامپروری بهره میبردند. سرکنسول انگلستان در یادداشتهای سیاسی خود، به وخامت اوضاع مردم در سیستان، در تابستان 1326 هجری شمسی اشاره کرده است: «از زابل گزارشی رسیده مبنی بر اینکه یک ماه است هیچ آبی از هیرمند به شهر نرسیده و روستاهای اطراف نیز سه ماه است بدون آب ماندهاند. مردم خشکیزده باور ندارند که دلیل آن، عدم بارش برف زمستانی است و میگویند میخواهند وارد افغانستان شده و با توسل به زور، آب را بگشایند...» خیانت بزرگتر در عهد پهلوی دوم قرارداد تقسیم آب هیرمند به تصویب مجلس فرمایشی شاه رسید، اما با وجودی که به امضای هیئت وزیران کابل رسیده بود مجلس شورای ملی این کشور از تصویب آن خودداری کرد. متعاقباً دولت افغانستان از دولت ایران درخواست کرد که طی یادداشت رسمی جداگانه که به تصویب مجلس ایران نیز برسد با آزادی کامل افغانستان در هرگونه مداخله در آب رودخانه هیرمند در بخش بالای بند کمالخان موافقت نماید. این درخواست، آشکارا بر ضد منافع ایران بود، زیرا علاوهبر اینکه رضاخان بخشی از خاک ایران را به افغانستان واگذار کرده بود، امکان دخل و تصرف کابل در بخشهای بالایی هیرمند عملاً میتوانست مانع از رسیدن آبی به بند کمالخان شود تا بهصورت مساوی تقسیم گردد. بنابراین اولین گام خیانتی که علم به آن اشاره میکند در زمان رضاخان و تحت مدیریت انگلیسیها برداشته شد و دومین گام آن در دوران پهلوی دوم اما اینبار تحت حکمیت آمریکاییها. در بخشی دیگر از خاطرات علم آمده است: «... 15 خرداد 1356 هنوز در حالت بهت و خرابی دیروز هستم. دیشب هم با قرص خواب خوابیدم. مقداری در این فکر بودم که این دولت هویدا به شاهنشاه من خدمت یا خیانت میکند؟ ارزش وجود یک ولایت با امور اقتصادی سنجیده شود! یاللعجب! یک وجب خاک میهن به میلیارد میارزد، آن وقت بگویند سیستان که ارزش اقتصادی ندارد. حداکثر سالی 40 میلیون تومان عایدی میدهد. من در عجبم. بعد هم عرایض غلط و دروغ که مبادله اسناد محکومیت ابدی ما تاثیری ندارد. چون قانون از مجلس گذشته است و شاهنشاه توشیح فرمودهاند عجب! هرچه فکر کردم پیش دوستم بروم، نتوانستم قدم بردارم. ناچار در دفتر ماندم و به کارهای متفرقه برای تفرقه حواس پرداختم. تنها امید من روشنبینی و آیندهنگری شاه است و بس. کسی چه میداند که ضمیمه شدن افغانستان به ایران در مخیله بزرگش نباشد!...» اینک سالهاست بر اثر همان خیانت پدر و پسر در بخشش این قسمت از خاک ایران به افغانستان که سرچشمههای رود هیرمند نیز در آن قرار دارد، علاوهبر خشکیدن رود هیرمند و ایجاد شدید پدیده ریزگردها و آلودگی محیطزیست، خشکسالی و از بین رفتن دامها و مزارع مردم آن خطه نیز موجب فقر مضاعف و آوارگی و کوچ اجباریشان شده است و همچنان مسئله حقابه هیرمند، موضوع اختلاف دیرین و 90 ساله ایران و افغانستان پا برجاست. منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی *از دوستان درخواست دارم بعلت عدم امکان ارائه مقالات مفصل در این محفل ادبی و عدم امکان و وقت نوشتن مقالات بلند حتما به تحقیق و پژوهش بپردازن تا روایات و گزاره های تاریخی دستمایهٔ جعل و تحریف و اندیشه ها مورد مسخ قلم های جاعل قرار نگیره با تقدیم احترام فراوان
|