📢🔷️♦️اعلام برگزیدگان مسابقه ی شعرناب♦️🔷️📢بسم الله الرحمن الرحیم بانام ویادخدا وباکسب اجازه ازمدیریت محترم سایت شعرناب استادبزرگوارم جناب احمدی زاده ی عزیز ،اسامی منتخبین مسابقه ی هنری، ادبی (شرافت تنها مهره ی عشق بود که هرزگشت) با داوری استادان عزیز سایت ناب (استادرحیم فخوری ،دکترسید هادی محمدی، مهردادعزیزیان،امیرحسین علامیان (اعتراض)وجمیله عجم) رابه شرح زیراعلام می کنیم: 🌼⭐️نفراول:جناب آقایسیدمحمدرضالاهیجی( جایزه ششماه اشتراک سایت) 🌼⭐️نفردوم: بانو مریم محبوب (جایزه سه ماه اشتراک سایت) 🌼⭐️نفردوم :جناب آقایمحسن ابراهیمی اصل(جایزه سه ماه اشتراک سایت ناب) 🌼⭐️نفرسوم: جناب آقایعلی نظری سرمازه و جناب آقای اصغرناظمی (جایزه یک ماه اشتراک سایت ) 👌♦️ضمنااشعاربرگزیده شده توسط استادفخوری عزیز درمجله ی هفتگی سایت ادبی شعرناب هم منتشرخواهدشد .🌹 ☀️🍀ضمن آرزوی موفقیت بیشتر، تبریک عرض می کنیم به برگزیدگان محترم این مسابقه وبازهم تشکرمی کنم از استادانی که زحمت داوری وانتخاب برگزیدگان رابرعهده داشتند وهمچنین تمام عزیزانی که دراین امر به هر طریقی ماراهمراهی کردند..🍀 💎✍متن اشعاربرگزیده شده درمسابقه: 🌻شعربرگزیده اول سیدمحمدرضا لاهیجی من! سه نقطه، زنیکه شاعره مُرد مثلِ پروین، فروغ امّا باز قابلِ اعتراض! یعنی که: روضهخوانم کنارِ رنده، پیاز ☆ روضهخوانم ولی سرِ قبرم بر سرِ مستطیلِ اجباری پسرم خیسِ خیس پوشک را! دخترم! هیس! گریه را آغاز! ☆ لایِ انگشتِ همسرم حل شد دودِ سیگارِ پُر غلط، سرفه تا به چاقویِ غصّه بُر خوردم چادرم پاره شد بدونِ جواز ☆ صد و ده، ساعتِ کتککاری! قبضِ برقِ جدید، خودپرداز آبِ چشمِ سماورم خشکید کفتری باد زد پَرِ پرواز ☆ تلفن بعدِ بوقِ اِشغالم... رفته رفته خیانتی گُل چید طبقِ معمول گول خوردم از صفرِ پایانِ صحبتِ فر و گاز ☆ بعدِ تبخیرِ اشکِ ماهیِ شور بینِ میدانِ تابه بی فریاد بغلم کرد مرگِ تدریجی ویرِ ویرایشِ تبی لجباز ☆ سی و نُه سال غم به تن کردم بویِ تابوتِ بی کسی خوردم وقت و بی وقت اقتصادیتر شکلِ لبهایِ بسته بر آواز ☆ محضِ خنده سفارشی مُردم زیرِ ده ثانیه بجایِ خودم رویِ سنگِ سکوتِ لج لم داد یک زن دلشکستهٔ جانباز ☆ آشپزخانه شهرِ کوچکِ صبر! همه از من توقعی دارند سوسک آمد دوباره دمپایی! سوسک آمد دوباره خاکانداز! 🌻متن شعربرگزیده دوم بانومریم محبوب ما شـــاعران دور زمـــــان هســتیم لب دوخته ، مهر و موم دهان هستیم// ما شـــاعـرانِ زنـــده بـه گـــوریم و در سوگِ خویش مرثیه خوان هستیم // از آتـشی که در دلمـــان بـرپــاست لب بسـتـگان ســوختــه جان هســتیم// پـروانـگانِ بی گـل و شـــمعی کــه در پیـله مانده ، امن و امان هســتیم// ما کفتــرانِ بی پــــر و بالیــــــم و سر زیر برف برده ، نهان هســتیم// ما شـاعــرانِ قــــــرنِ هیاهــوییـــم ما شـاعــرانِ دل نگــران هســــتیم// بــــا آنــکه زنـده ایم به ظاهـــر مـا چندی است رانده از دو جهان هستیم// 🌻متن شعربرگزیده دوم محسن ابراهیمی اصل باید گذشت ورفت از اینجا که مردمش حتی نگاه بر نم باران نمی کنند پنهان شدند مثلِ شبح پشت پرده ها از پنجره نظر به خیابان نمی کنند دیوارِ زخمیِ دلشان نم کشیده و دیگر خبر از همدم و سنگِ صبور نیست افتاده اند رویِ لج از نا امیدی و از خانه یِ بی رونقشان رفته نور نیست فارغ شدند تا که شنیدند کشته اند هر بنده در این بادیه دیوانه بود را آتش زدند خانه یِ هر عاشقی که در خوابِ خوشِ آزادیِ این خانه بود را باران نبود چاره یِ دردو از آسمان ای کاش جنون آمده مجنونشان کند دیوانه هایِ عاقل و بیدارِ شهر را تا می زند سپیده دم افزونشان کند محسن ابراهیمی اصل 🌻متن شعربرگزیده ی سوم علی نظری سرمازه چشمان غم طعم نمک می داد شک در یقینم خوب حل می شد بعد از افول آرزوهایم امیدهایم مبتذل می شد با سیلی سرخش که خونی بود بر صورت صدقم کلک می زد با قارقار کبک بیراهه پاهای سُستم را کتک می زد رو به زبالک های سرگردان سرگردنک ها سهم نامرد است در باور یوغش نمی گنجم سیگار اعصابم پر از درد است با نو امیدی جمله می سازم تاوان جهلم را چه آسان داد تنها دلیل بودنم وقتی در دستهای آرزو جان داد با رقص باد بوالهوس حالا شیرینی ام طعم مگس می داد با قُرمه سبزی سبز تر بودم بودم اگر بوی نفس می داد هذلولی ذهنم پر از زخم است با مستطیل سبز درگیرم ترکیب را اصلاً نمی بازم ته دیگ می چسبد به کفگیرم از سر به پایین می پَرَد عقلم مخروبه ای از چند افسوسم پاهای خیلی خسته ی شعرم را با دو چشم بسته می بوسم درمانده ام در شعر خودجوشم شرمنده ی خوبان با هوشم بال رهایی را نگاهی ناب انداخته بر قامت دوشم از مدرسه رفتم به دانشگاه از خانه تا میخانه می خوانم بیزارم از تحریک احساسم در جستجوی عمق ایمانم شیرازه ی شورم پر از شرم است با رفع حاجتهایم ارضایم با مدرکم رفع عطش کردم شرمنده ی دستان بابایم ققنوس جانم رو به خاموشی است بر قافی از خاکستر عصیان سیمرغ صبح بی پر و بالم مرغی است در ته کوچه ی عرفان آینده را آلوده می بینم آلوده از مغزی که مسموم است مبنای پرتابم به هر جایی در چنته ی انگیزه ای شوم است مجنونم و در من جنونی نیست هفت آسمانم حلقه ی دود است ای کاش های رفته بر بادم یاد آور عقلی که مردود است سنگینی روحم سبکسر شد ته مانده ی تاسم پر از پوچ است اخمم شبیه تخمه ای تلخ است ایمای ارشادم کمی لوچ است سر دارهای بی سری دارم تا دارشان همواره می کوشم معجونی از مردانگی ها را از شیرهای خفته می نوشم آینده ام در دست تغییر است اندیشه ام آکنده از بود است تقدیر را تبعیض می دانم مُردن برای آرزو زود است 🌻متن شعربرگزیده سوم اصغر ناظمی درسیاره ی خویش فضای هفت آسمان را در می نوردم اگرچه سالیان بی تابی خانه به دوش کلمه ها بودم وآسمان را ، در انحنای واژه می جستم در حمام دوش یکی از روزها آتش فشان کلبه ی آرام خود شدم زان پس زمین دامنه ی امن من گردید بهشت ، کشف اردیبهشت بود ودیگر شرافت ، سهره ی بیقرارِ مقبره عشق نیست
|