شعرناب

حسن حسینی شاعر گنبدکاووسی

استاد "حسن حسینی" متخلص به "شورستان" زاده‌ی سال ۱۳۴۴ خورشیدی، در گنبد‌کاووس است.
وی کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی‌ست و بیشتر اشعارش در قالب سپید می‌باشد.
از دیگر فعالیت‌های ایشان، می‌توان به ویراستاری آثار ادبی و مقالات و نوشته‌های او در هفته‌نامه‌های خردورز و عطر شالیزار اشاره کرد.
از ایشان مجموعه‌های زیر تاکنون منتشر و چاپ شده است:
- شبیه درختی پر از پرنده - انتشارات مایا - ۱۳۹۶
- بهار قد نمی‌دهد به زیبایی‌ات - انتشارات سیب سرخ - ۱۳۹۹
و...
▪برشی از کتاب بهار قد نمی‌دهد به زیبایی‌ات:
بر چرخ لکنته‌ی روزگار گاهی گلوله سوار است
گاهی پیاده نظام لشکر شکست خورده‌ی پاییز
گاهی علف‌های هرز و بی‌ریشه و کسی نیست
کسی نیامده تا بگوید انتظار دیگر بس است
میان این همه بیداد سهم عشق کجاست؟
آیا هنوز باید پای هر شکست به فاصله دشنام داد و کاری نکرد؟
پرچم‌های سپید در دست کیست
سهم سپیده میان این همه تاریکی چه می‌شود؟
بر چرخ لکنته‌ی روزگار کاش عروس خیال می‌نشست
دلبری می‌کرد و پای هر حادثه از عشق می‌نوشت
تا دنیا بیش از این لگدمال درد نباشد.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
کسی که می‌آید
کسی که باید بیاید نیست
کاش جای تنهایی
کمی تو را بهار می‌آورد.
(۲)
گیرم بهار بیاید
ترکیب رنگ
دامان دشت را گلگون کند
پرندگان
همه آوازه‌خوان
چه سود
اگر طرح لبخندی
پایان راه نباشد؟
من باشم و تو نباشی؟
(۳)
روز به جایی نمی‌رسد
وقتی دست‌های سبزت
بر تن تب‌دار عشق جوانه نکارد.
(۴)
دست دادم به روز
تبر بهانه شد
برای شکستن‌ام.
(۵)
نگاه می‌کنم به تو
در گیر و دار فریب دیگران
چه دیده‌ای که اینگونه سردرگمی
خودت باش
مثل من که خود توام.
(۶)
بی‌دار
به بیداری‌ام بیا
من هم کیش توام
شقایقی
به رنگ جنون.
(۷)
چرا جنگ؟
کمی از دوستی بگو زیبا
جهان با گلوله و تفنگ
رویای شاعران را
به باد می‌دهد.
(۸)
شبیه بهار
که حجمی از زیبایی را
نثار نگاه می‌کند
شبیه نسیم
که روح دل آزرده را
آرام می‌کند،
شبیه شب
که خواب را از دیدگان عاشق
دور می‌کند
شبیه صلح
که جای اشک‌های بی‌شمار
خنده می‌کارد
شبیه دوستی
که جای کینه‌های لاعلاج
مهر می‌کارد
در من فرو بریز
قول می‌دهم
در طبیعت بکر احساست
دوباره زنده شوم.
(۹)
بهار
با سبزه می‌آید
تو با بوسه بیا
یک جای کار
رگبار نابهنگام درد
باید تمام شود.
(۱۰)
بیا برای یک بار هم که شده
دیوانه باش
برگرد، بمان
بگذار مدام از نگاهت شعر بنوشم
هیچ می‌دانی
بهار با همین خرُده احساس‌ها
زمین را رنگ می‌کند؟
(۱۱)
چقدر زیبایی
زیبایی چقدر به تو می‌آید
باید بهار را متقاعد کنم
حُسنِ یوسف
از لب‌های تو آغاز می‌شود.
(۱۲)
کاش کاری کنی
دست پریشانی را قلم کنی
بنشینی
همان جایی که باید باشی
همان جایی که قصه
از تو آغاز می‌شود
و بودنت
خواب‌های محال را تعبیر می‌کند
همان جایی که از من
جز یک تو بیشتر نباشد
می‌بینی
ما تا بهار
تنها یک گام فاصله داریم.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


3