شعرناب

رضا ولی‌پور شاعر پلدختری

استاد "رضا ولی‌پور"، شاعر، منتقد و معلم لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۴۹ خورشیدی، در شهرستان پلدختر است.
ایشان کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، از دانشگاه علامه طباطبایی تهران و دانشگاه آزاد خرم‌آباد است و علاوه بر تدریس در دبیرستان‌های پلدختر، از سال ۱۳۸۰ تاکنون در انجمن شعر و ادب اداره‌ی ارشاد پلدختر مشغول به فعالیت و همکاری‌ست.
▪نمونه‌ی شعر لری:
(۱)
لیوه ی او گیسِ دل آویزتم
یخ زده ی نگاهِ تَبریزِتِم
شکّرَ اصفهانیِ شهرِ مِه(مِ)
بیا که مِ خسروِ پرویزِتِم
شیرازیِ چَشِت چراغ مِنَه
تو فارسیُ مِ هَم کِ نی ریزِتِم
مَلیچه دل،خوش نِشِسَه ری بونِت
هوکاره ی او لونه و لیزِتِم
مُعَلّمِ عشقیُ مِ دِ شوقِت
عاشِقِ او صندلیُ میزِتِم
وا گِمِ گُردالَه زِمی حَردَتِم
مِ سَر وِ دارِ چَشِ چَنگیزِتِم.
▪نمونه‌ی شعر فارسی:
(۱)
مصرع شعرم چو فروردین چشمان تو شد
مطلعش با مقطعش رنگین چشمان تو شد
کافری بودم به سبک دوره ی جهل حجاز
مؤمنم آیین من آیین چشمان تو شد
تا که خواندم سوره‌ای از مصحف چشمان تو
کار من فقط اینجا تبیین چشمان تو شد
گرچه دوری ظاهراً لیکن چه نزدیکی به من
امتداد خاطرم تا چین چشمان تو شد
در خیالم دستم از دستان گرمت گر گرفت
گرد باغ خاطرم پرچین چشمان تو شد
ناصرالدین شاه چشمانت مرا تبعید کرد
این رگ دل ببریده از فین چشمان تو شد.
(۲)
ازجنگلِ گیسوی تو، حیران شدم امشب
با شهر، ز زلفِ تو پریشان شدم امشب
انگار که من، بر گسلِ چشمِ تو هستم
با یک نگهت، چون بم و کرمان شدم امشب
هی لرزه و پس لرزه بر اندام من افتاد
چون سلسله‌ی مویِ تو پیچان شدم امشب
آبادیِ چشمانِ من از چشمِ تو بوده است
هرچند که چون خانه‌ی ویران شدم امشب
چشمانِ شمالی ِ تو از بس که فریباست!
من عاشقِ هر شهر ز گیلان شدم امشب!.
(۳)
من که با یک مثنوی یا یک غزل حالم خوش است
با دوبیتیِ دو چشمانِ تو هر سالم خوش است
از کتابِ حافظِ چشمِ تو من فالی زدم
نازنین، چشمِ تو گفتا بخت و اقبالم خوش است.
(۴)
هر صبح ز چشم تو غزل می‌بارد
صد شعر و ترانه و مثل می‌بارد
از سرخی و شیرینی لب‌های تو هر روز
یک کاسه نه صد کوزه عسل می‌بارد.
(۵)
زمین هنوز بوی خون می‌دهد
بوی جزغاله‌ها، ناله‌ها
هیتلرها نمرده‌اند
از نژادی به نژادی
از نسلی به نسلی !!
اژدهای زرد، آماده برای بلعیدن
زمان زرد، رخسار زمین
ویروس، پشتِ ویروس
درد پشتِ درد!
روسیه هنوز خوابِ تزار می‌بیند
پوتین‌هایش
آماده برای خون آشامی
و اردوغان در توهم ِ پان ترکیسم!
انگار راست می‌گویند: زمین بر روی شاخ ِ گاو است!!!
(۶)
چشمانِ مهربانت، بشارتِ سوره‌های مقدسِ کدام کتابِ خدا هستند
که اینچنین جبرئیل ِ شعر
آیه آیه، سطر به سطر، واژه واژه
در من حلول می‌کند
تا ابلاغ کنم رسالتِ مقدسِ چشمانِ تو را
افسوس
منکرانِ مذهبِ چشمانت
ابوجهل‌ترین مردان ِ روزگارند!!!
(۷)
عزیز دُردانه‌ی غرب، برای اعراب ِ بادیه نشینِ دشداشه پوش
آب نباتِ چوبیِ صلح می‌فرستد
تا زمین‌های برادرانشان را به ثمنِ بخس بفروشند!
دیکتاتورهای خاورمیانه با راهنمای راست، به چپ می‌پیچند
و مردان ِ ساده دل و ساده لوح، از به دست آوردن ِ محیط و مساحت ِ اضلاعِ مثلث ِ استبداد، استکبار، استعمار، عاجزند!؟
(۸)
گلوبالیسم، چاهِ ویلِ دفنِ مردگانِ فقر است
و تحجر، زنجیری از طالبان و داعش و القاعده
با حوزه‌های جمود ِ بر پای خلیده و زخمِ ناسور ِ ماست!
انگار راست می‌گویند زمین بر روی شاخ ِ گاو است
هنوز بر روی شاخ ِ گاو!!
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی


2