شعرناب

دوست

✍🏻✍🏻گفت رفتنی است پرسیدمش چه چیز، لخندی زد وگفت، شهرت، صدا، زیبایی، ثروت، گفتم، توچرا نالانی توکه همه صفات خوب را داری، خیره در چشمانم گفت، میدانی؟؟ دلم برای کلمه هام‌میسوزد
آدمی که بلد نباشد حرف بزند، از فاصله ی چندصد کیلومتری،هم باشد چه کار ازش بر میاد! وقتی برای دردهایت مرهم نباشد، وقتی میتواند در کنارت باشد، ونیست،، نمیخواهد باشد،، بودنش در، ذهنت توراچه کار آید،، گویا درقسمت بایگانی، ذهن واندیشه ات باشد وگاهی برای کار خودش، ازدور برایت دستی تکان دهد، وتو بر عادت، همیشه، ببینی خواسته اش چیست
وقتی حتی نگاه نمیکند،ببیند،آیاهنوزنفس میکشی،داشتن،نامش به عنوان دوست ورفیق،چه سودی برایت دارد،خط بکش،دور کسانی راکه دردنیای واقعی ومجازی فقط برای هدف خودترا میخواهند،،وقتی جنس نگاهش آرامت نمیکند توبه چه دلخوش کردی که بروی، به دیدارش برای راضی نگه داشتنش،، این، بازی یک سر باخت میشود،،،،تو حمایتش کنی،واو،،بیتفاوت باشد،تنها تورا درهمین حد بداند، پس ﺳـــﮑﻮﺕ ﮐﻦ
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ،
" ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ"
"ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ، ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ،" ترکش کن،
بگذار، دراوج باشد، این، مدت،، پایدار برای احدی، نبوده است،
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ!، رهاکن روحت رااز دلبستگی های دوروزه،،
آن، ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ،، قلب وروحت راگره بزن به آنکه، همیشه، همراهت بوده وهست،،
ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ "ﺳﮑﻮﺕ" ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎیت هست، همین


2