تقی جهانبخشی شاعر خوزستانیاستاد "تقی جهانبخشی"، شاعر خوزستانی، زادهی ششم خرداد ۱۳۴۴ خورشیدی، است. ▪کتابشناسی: - سرود فریاد - باد بر باد - شرجیهای یاد - دو کتاب (خاک ایستاد و سرود خاک) و... ▪نمونهی شعر: (۱) خواب آشوبی در من به پروازست آتش نگاهی به مهرآبادم نشست حالا بیآنکه آبی در دل پاییزت تکان بخورد آتشکده مهرم در آذر زبانه میکشد. (۲) شانه به شانه دلها خیابانها میشکنند از بیتابی تابوتها گل از گل خاک میشکوفد و کلمات باد بر سر ما خاک گریه میکنند حالا سر صراحت سکوت به سلامت باد. (۳) ما قاصدکهای بیداری رویامان آزادی است ما ترانه آفتاب را در چشم باران سر میدهیم ... به نعشهامان سوگند طنابهای شب پاهای تاریخ را عقب نمیکشد ما با برش فراگیر زنجیرها به گوش فتنه باد سرود ملی جان را بلند میخوانیم و فردا در فاجعه خیابانها بوسههای نیمه جان مان آخر قصه را برملا خواهند کرد. (۴) در اعدام فراگیر باد به سکوت زبان میاندیشم به تاریخی که برگهایش میریزد دیگر نپرس این قبر خاک کیست؟ دیوار تابوتهای بیقرار مرز چیست؟ شاید از نجوای نجیب سیاوش در میدانهای باخته به خیابان بشود هیزم چشمها را فندکی کشید تا از سرخی خون بیگناه رنگ آتش بپرد. (۵) نمیدانم با چه زبانی نفس بکشم با کدام هوا بیندیشم بعد ازین مرا سرآغازم رها کنید در قرار پارینه سنگیام به سنگ بیقیافهای که قافیه استخوانش جمجمه من است ... آخر من به اندازه یک دهان هوا به اندازه تیلهای نگاه از جان کلمات دردناک حال هوایی میخواهم همین. (۶) دم صبح که سراغم را از تن خواب میگیرم میبینم با تشیع خود نسبتی دارم هستم شاید نیستم دم به دم از چشم خود بر حاشیه غمگین بالشم سُر میخورد و گاه درون حبس نفسی جا خوش میکنم نمیدانم در این چیستان من کیستم؟ گویی مسافری کم آورده در بارانم که میان تونل شب مسیرم را برچیدند نمیدانم کاش بیهیچ توضیحی در این خوابآشوب تراشه خردی به خدایی خود برخیزد. (۷) با دستبندی بر دهان از زبان لهیدهام سرخی بر میخیزد در بنبست راهروهای بیچشم سرسام نگاهم پشت چشمبند تو نمیلنگند حالا خرده میگیری چرا پر از شعری تلخم؟ ... اکنون که پلکهای خستهام راه بجایی نمیدوزند آیه آیه نگاه جهانمندم در تاریکی تو در توی تو کنایه بر میلههای بینقد است میدانی که بر واژه واژه تنم انگشتهای آشنایی خطا نمیروند ... و میدانم اگر هوش تنم به بهانهای از ساعت زندگی بپرد نیستیام را باکی نیست وقتی عبارت خونهای خاک به یکرنگ است و شعرهای تلخ خود پیش مرگ دردهایی پنهاناند ... حالا با مو برداشتن تیلههای نگاه سرودهای اتفاق راه به راه میرسند و دندان حرفهای دندانگیر را میکشند اما ما در وقفههای پر شتاب با هجای کشیده درد خود را سبک میکنیم و گلوی آزادی را در خلوت چشمهای خود از هوای اندیشه پر میکنیم. گردآوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رها)
|