دیداری باصفا در بابلعشق در سفر اخیر به زادگاهم بابل، دیدار دوستانه ای در عرصه ی فرهنگی و ادبی تجربه کرده ام که حقیقتا برایم باعث افتخار است. بابل یا به تعبیر ما، بابلعشق، در زمینه های مختلف و ازجمله: فرهنگی و ادبی، یکی از شهرستان های پیشتاز در شمال کشور است و شاعران و نویسندگان مطرحی از این خاک پاک برخاسته اند. در این شهر، هر هفته، انجمن هایی در حوزه ی شعر و ادب برگزار می شود مانند انجمن تبری سرایان در شنبه ها و انجمن شعر دوشنبه ها (هر دو در مجتمع سینما جوان جنب میدان بهارنارنج) و بعضا جشنواره های استانی و کشوری. بله، عرض می کردم که در این سفر، توفیق دیدار شاعری پیشکسوت برایم به دست آمد و جالب، این که از سال ها پیش با ایشان در سایت های ادبی، ارتباط داشتم؛ اما توفیق دیدار حضوری شان نصیبم نشده بود و البته شماره تماسی هم از ایشان نداشتم و نمی دانستم اهل و ساکن بابل هستند. سرانجام، توفیق، یارم شد و دوم مرداد 1402 دو سه ساعتی با هم بودیم؛ از پیاده روی در تالاب گل نیلوفر تا گشت و گذار در شهر و حومه؛ از صحبت درباره ی شعر سنتی تا نیمایی و سپید و سروش؛ از سخن های فرهنگی و ادبی تا اجتماعی و اقتصادی؛ خلاصه: روز خوبی داشتیم. شاعر پیشکسوت، افتخار مازندران و بویژه بابل، جناب ابوالحسن انصاری، از جانبازان جنگ تحمیلی هم هستند و در عین حال، بسیار صاف و باصفا؛ شهید زنده و باز مانده ای از همان مردان بی ادعا و البته دوستانی که با قلم ایشان آشنا هستند، حتما بزرگواری هایی از ایشان سراغ دارند. چه باصفا می تواند باشد دیدار با شاعری باصفا در بابلعشق باصفا بویژه در تالاب باصفای گل نیلوفر و گفتگویی باصفا و به یاد ماندنی! و این گونه، خاطره ای باصفا در دفتر ذهنم ثبت شده از دیدار با شاعر باصفای پیشکسوت، جناب ابوالحسن انصاری.
|