شعرناب

عزیز کلهر شاعر خرم‌آبادی

استاد "عزیز کلهر" شاعر، نویسنده و مترجم لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۳ خورشیدی، در خرم‌آباد است.
وی بنیانگذار "شعر وحشت" ایران و مؤلف کتاب "گرداب خونی ویلیس" است.
▪جوایز و افتخارات:
- برگزیده جایزه ادبی فستیوال ملی شعر هور
- برگزیده جایزه ادبی و ملی کنگره‌ی ایوار
- منتخب و برگزیده کنگره ملی شعر هانای
- نفر نخست جایزه ملی فستیوال یک پنجره یک دیدار ۲۰۱۲ میلادی
- برگزیده سه جایزه ملی شعر مقاومت در دهه‌ی هشتاد
- برنده جایزه ادبی مجله ادبی همگام مونترال کانادا ۲۰۰۲ میلادی
- نامزد نهایی دریافت جایزه فستیوال بین‌المللی شعر صلح ۲۰۰۶ - تهران، نیاوران
- نامزد نهایی و برگزیده‌ی آثار جایزه جهانی شعر صلح افغانستان - بنیاد آرمانشهر ۲۰۰۸
- نامزد دریافت جایزه ملی شعر صلح تهران ۲۰۰۷
- نفر نخست شعر طبیعت ۲۰۱۰
- برگزیده شعر دفاع مقدس در بروجرد ۲۰۰۸
- نامزد نهایی دریافت شعر قدس - هرمزگان ۲۰۰۹
و...
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
من
مثلث مرگ‌زایی
که از اضلاع زنگ خورده‌ام
خون می‌چکد
تو
مثلث متساوی‌الساقینی
که ساقه‌ات
نه از خاک من
از خیانتت پا گرفته‌اند
ما دایره‌ی دد زده‌ای
که شعاع پریشانی مان شیار دست‌های‌ست
که این شیارها
طول موج بلندی از شکنجه
در کارگاه اجبار است.
(۲)
تا از
چهل شکوفه‌ی گیلاس
چهل قطره‌ی خون
نچکد
نه تو فرشته‌ای
نه من انسان.
(۳)
آب و خاک را از زمین
باد و آفتاب را از آسمان
و
ستاره‌ی سرخی را از کهکشانی دور
به عاریت گرفته‌ام
تا من نیز
منظومه‌ای خود مختار را بر مدار هیچ
بچرخانم.
(۴)
از دست گرگ نه
از دست انسان
به جنگل خواهم گریخت
انسان گرسنه
از گرگ گرسنه
خطرناکتر است.
(۵)
بهشت، برزخ، دوزخ
و من
که ایستگاه چهارمم
و به هیچ جای جهان نمی‌رسم
مبدا من صفر
مقصد ایکس
بر پایه‌ای از بحران بنا شده‌ام
بگذار تا ابرهای گراس
بر من ببارند تا هر عصر هلاکت خود را
در چشمه‌هایی از اسید
به نظاره بنشینم
بگذار
بهشت، برزخ، دوزخ
و من
که ایستگاه چهارمم
میعادگاه گلابتون گیس سرخی
که نیمی از تنش را
تنها از استخوان‌های قصاب خانه‌ای
تا من به دندان گرفته است
و نیمی دیگر
را چنان زوزه می‌کشد
که هزار گرگ گرسنه در من
چنگ می‌کشند.
(۶)
وقتی که جاده تمام می‌شود
مسافر
واژه‌ای‌ست بی‌مفهوم
برای تمامی مقصدهای جهان
(۷)
گره از گردنم گشودم
خون بچرخ آسیاب افتاد چرخید
باد به دامان دریا لرزید
و جان به جوهر من خندیدم
متولد شدم
اما...
زائوی من كه چین در چهره
و چروك در چاره داشت
مرد
مرگ سر آغاز من بود.
(۸)
من به تو
و
تو به من
آلوده‌ای
آلوده
به شكل سرطان كه در هم سرایت كرده‌ایم
و در پس
هسته‌ای شكاف خورده در نقطه‌ای كور
بهم رسیده‌ایم
خورشید
بر جنازه‌های عفونی‌مان سقوط خواهد كرد.
(۹)
نیمه شب سیزده هم ماه مرداب است
و اشیاء
در خلسه‌ای خونین فرو مردابیده‌اند
باد
از مغز یخ زده زمین
عبور می‌كند
آنجا كه ذرات نور
چون سوزن
در سر و سینه‌ام فرو می‌روند
پیرزنی گوژپشت
با ردائی
كه نقش چندین هزار
رتیل
بر خود دارد
مدام زو می‌كشد
هلا... هذیانا
او كسی جز سالومه نیست
ساحره‌ای كه به مسخ من
می‌كوشد
و دهانش جهنمی‌ست
كه بوی مردار پتیاره می‌دهد
همه چیز
زیر فرمان سالومه است
حتی ماه
كه نیم تنه‌ی خود را
در آغوش صاعقه انداخته است
و یا...
عنكبوتی سیاه كه با بوی لقاح دیوانه‌وار
زوجش را
در ترك دیوارها
در دم می‌كشد
هوا
هوا...
هوای آلوده‌ای‌ست
یاران
وگرنه من از تناسخ به تنگ آمده‌ام
و از سالومه
ماده نر مخنثی
كه شبیه خرچنگ راه می‌رود
و لانه در كنار مرداب دارد.
(۱۰)
ماه را دو نیم كن
و در دو دست شكسته‌ات
بگیر
و
بر جنازه خورشید برقص
تا زنجیره‌ای از
ستارگان خاموش
به گرد گردنه‌ی استخوانی‌ات بپوسند
و مدام
بر پوستی كه انداخته‌ای
تف كن
كه هوای تازه ترا مسموم می‌كند.
(۱۱)
جنی باش
با دو چشم تراخم كرده
در سردابه‌ای باستانی
در كالبد كاشی‌ها نفوذ كن
تا پژواك مویه‌وار تو
مو از تن كفتار بریزاند
هوای تازه ترا مسموم می‌كند.
(۱۲)
هیولا شو... هیولا
با صورتی مسطح
و دندانه‌هایی دلتا شكل
كه وقتی بخندد
اشك بر قرنیه‌هامان
بخشكد
آن‌گاه از پس هر دری چهره‌ی چهار ضلعی را خواهی دید
كه پیشانی‌اش را با خط میخی نوشته‌اند
هوای تازه تو را مسموم می‌كند.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
منابع
www.aziz-kalhor.niloblog.com
www.avangardha.com
www.negahdll3.ir
استاد "رجب افشنگ"، شاعر گیلانی، زاده‌ی سال ۱۳۴۲ خورشیدی، در روستای «حسن کلایه» از توابع بخش خرم‌آباد تنکابن است.
«افشنگ»‌ یک کلمه‌ی «پهلوی» است و به معنای «شبنم» ‌می‌باشد.
"هوا بوی صفويه می‌دهد" به همت نشر شلفين، نام یکی از کتاب‌های شعر استاد افشنگ است.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
ای رویای بارانی آخرین سوار گمشده
در دشتستان ابری بغض
شبی بر درگاه شکسته‌ی خاطرم
رویای سوخته‌ات را
با آخرین ستاره‌ی التماس گریستم
با آخرین ماهیانی که
سرود اشک‌های خویش را
در دریای گمشده‌ی نگاهم می‌جستند
در ساحل سپید کدامین ترانه
گلوی خونین تو را بسرایم
تا پرچم فریادم
از نسیم رویایت دوباره جان گیرد؟
(۲)
اينكه بر می‌خيزد؛
- منم...
با تابوتی بر دوش
پيشاپيش ِمرگ...
...
دستم
معجزه عصای موسی
پرتابش می‌كنم
اژدهايی بر می‌خيزد...
...
می‌نشينم در سايه درخت انجير
تا بودا
به نيروانا برسد...
...
مرگم
خود ِمرگم...
...
پيشاپيش ِتابوتم
راه می‌روم.
(۳)
شكر ِخدا
كه روح مادرم بيدار است وُ
می‌توانم غروب‌ها
به مزارش بروم...
...
گريه را
دستمالی كنم وُ
كسی نفهمد
كه چرا شاعری حماسه‌سرا
از پس ِتخته سنگ‌ها وُ
صخره‌ها
فرود آمده اينجا
بي‌قراری ِكودكی پنج ساله را
می‌گريد...
...
همين است؛
- غروب باشد وُ
مادر
و بارانی
كه يك‌ريز می‌بارد.
(۴)
يك تنه
اما بی‌اسب...
...
می‌جنگد وُ
ميدان به ميدان
پير می‌شود...
...
بيچاره پدربزرگ
با رويای عدالت می‌خوابد وُ
با صدای زنگ ِساعت ِميدان ِاعدام
بيدار می‌شود.
(۵)
بی‌وطنی
تلنگری بود
كه من بيايم پای تخت ِجمشيد
گريه كنم...
...
پا به پای سربازان ِسنگی
كه نيم رُخ
ايستاده بودند
در آفتاب وُ
باد.
(۶)
اشك‌ام در نيامد
اما فريادم
رسا بود...
...
به بلندای قامت ِدماوند
كه ايستاده بود وُ
ايران - بانو را
ستايش می‌كرد.
(۷)
دست ِخودم كه نيست...
...
پاها
قدم بر می‌دارند وُ
راه‌ها
هموار می‌شوند...
...
يكی می‌گويد؛
- وطن همين نزديك‌ست
با سربازان ِسنگی ِنيم رُخ
و آتشكده‌ای ديرينه سال...
...
بوي عود می‌آيد
بوی زرتشت.
(۸)
خاكسترم را بپاش!
هنوز گرم است
كلماتی كه كَنده بودم
بر ديوار نمور ِبازداشتگاه...
...
هنوز شب‌ها
روياها
خواب ِغوك‌ها را می‌بينند
تابستان ِجيرجيرك‌ها را
و دختركانی
كه در شاليزارها
آواز بومی می‌خواندند...
...
هنوز گرم است خون
در آبی ِرگ‌ها می‌جوشد وُ
دريا
دريا
طوفان می‌شود.
(۹)
آخ!
نفرين بر تو
كه مينياتور خانه مرا دزديدی، شبانه
بر دَر ِحرمسرا...
...
نفرين بر تو!...
...
هم دعای شيخ وُ قبيله
با تو است وُ
هم لشگر عظيم ِقزلباش وُ
كُرد وُ لُر...
...
اما من كی‌ام!؟
رعيت زاده‌ای از همان رعيت پيشگان
- غلام زر خريد ِخانه‌ات...
...
پنج - يك
برای تو كار می‌كنم
چهار تا برای تو
يكی برای من...
...
گاو وُ
دانه وُ
زمين وُ
دنيا از آن ِتو...
...
كار ِشخم وُ
زخم وُ
عَرَق برای من...
...
آخ!
لعنت بر تو
مينياتور مرا دزديدی شبانه
بر دَرِ حرمسرا.
(۱۰)
ايستاده‌ام
در سكوت ِسُكرآور ِكلمات...
زيارت‌نامه خوان ِاين آبادی‌ام
در معبدی كه سنگ‌ها هم
به روح مقدس ِاجدادی‌شان
سوگند خورده‌اند.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی


1