حسین نیکسرشت شاعر املشیاستاد "حسین نیکسرشت کومله"، شاعر، نویسنده، اسلامشناس، روزنامهنگار، ویراستار، منتقد ادبی برگزیدهی کشور و پهلوان پیشکسوت گیلانی، زادهی چهارم مهر ماه ۱۳۴۴ خورشیدی در املش میباشد. وی به عنوان روزنامهنگار برتر کشور در سال ۱۳۸۶ برگزیده شد. همچنین ایشان نفر ممتاز مقطع کارشناسی ارشد ادبیات فارسی، سردبیر و عضو شورای نویسندگان چندین نشریهی سراسری و محلی از جمله: آدینه، جوان، مینودر، ولایت، شریف، تاک، رهآورد گیل، البرز سبز و... بودند. وی مسلط به دستگاههای آوازی موسیقی ایران است و صدای دلنشینی هم دارد. ایشان با نام مستعار "مش غلامحسین" طنز مینوشت و مرحوم صابری از شیفتگان طنز استاد نیکسرشت بودند. ایشان نفر اول نقد ادبی بوده و سلسله مقالاتش با نام "کیهان شناسی قرآنی". پژوهش برتر سال انتخاب شده که وقتی در قالب کتاب چاپ شد؛ پرفروشترین کتاب سال شد و جایزهی "تابان" هم به ایشان اعطا شد. ▪کتابشناسی: - واقعبینی اخلاقی - مولا و گدا - کیهان شناسی قرآنی - غازهای وحشی - سپهری و سنجشها و... ▪نمونهی شعر: (۱) [پرواز] پرواز نکردهایم پرپر زدهایم سر بر سر سنگ و سنگ بر سر زدهایم هر بار بهار یار ما بود دریغ ما سنگ به لانه کبوتر زدهایم. (۲) [هوای تغزل] پر از سادگیهای عشقم فریبم مده با دورنگی خرابم مکن با نگاهی پشیمان و تند و پلنگی در این سرزمینی که جز غم نمیبارد از آسمانش چه میکوشی آخر به مرگم به قهر و به ناز و زرنگی نمیخواهم آب و گلت را دهم فرم دلخواهم اما تو هم نازنینم روا نیست که با عاشق خود بجنگی کجا دیدهای عاشقی را که مجنون لیلا نباشد گرفتم که ابنالسلامی گرفته کنارش به تنگی فدای گل رویت ای زن که در سینه داری جهانی پر از عشق و جانهای عاشق پر از مهربانی؛ قشنگی مگر میشود بیتو شعرم هوای تغزل بگیرد چه خوش مینشیند به رومی دل عاشقم پیش زنگی. (۳) [فرجام عشق] مرد میرفت و جاده میخندید کودکی بیاراده میخندید پشت پرچین باغ آلوچه دختری پر افاده میخندید دست در دست بغض شالیزار مرد دهقان ساده میخندید توی مرداب لک لکی تنها جفت از دست داده میخندید بید مجنون هم از سر حسرت سر به زانو نهاده میخندید شاعری با تمام دلتنگی سرخوش از جام باده میخندید در مسیر عبور خودروها پاسبانی پیاده میخندید. آن که میگفت دوستش دارد مثل یک شاهزاده میخندید عشق یعنی که خط پایانش مرد میرفت و جاده میخندید. (۴) [اسماعیل] چقدر اسماعیل زیر پای تو قربانی کنم با حنجره به خون نشسته کدام کودک تشنه نام تو را فریاد بزنم دستهای پی شده کدام علمدار را رو به روی تو بر سینه بگذارم با چشمهای گریان کدام بانوی سیاهپوش پیش پای تو زانو بزنم تا سرم را کودکانه بر زانو بگذاری و برایم آوازهای عاشقانه بخوانی؟ من به زلالی همه چشمهساران عاشق دوستت دارم. (۵) [غزل] به ماه نگاه میکنم تویی به راه نگاه میکنم تویی به روز روشن و شب سیاه به سنگ؛ شیشه؛ تیشه؛ بیشه... به گل و گیاه نگاه میکنم تویی غزل تویی عسل تویی اتل تویی متل تویی نفس تویی قفس تویی هوس تویی انگار جهان در تو و با تو و برای تو نفس میکشد چقدر دوستت دارم میچسبد در سوسن مخملی نگاهت چقدر "مرا ببوس" این ترانه قشنگ است وقتی عاشقانههایت را از من دریغ نمیکنی ناباورانه نگاهم نکن! من از شرقیترین کرانه شعرهایم با سبدی یاس به دنیا آمدهام برای تو برای تو که وارث بهشت مادری منی اه ای الاهه عاشقانههای قشنگ "لیلای تمام قصهها..." کجا گم شدهای در سرزمینی که به ماه نگاه میکنم تویی به راه نگاه میکنم تویی... (۶) [گرگم به هوا] این پلنگ ماده از کوهان کدام شتر مرده سر بر آورده که با پنجههایش _پیشکل صیقل خورده _ کف گرگی خرناس میکند من کودک درون من دارد بزرگ میشود گرگ میشود بازی گرگم به هوا به سرت نزند! از برهوتی بر آمدهام با هفت خوان و هفت دیو سپید هفت سر و ستارهای که دنباله ندارد من عصاره همه دردها و مردهای جهانم و زنانی که چون رازی سر به مهر از پشتبام آفرینش بر زمین افتادهاند دهانت بوی شیر میدهد به کوهان شتر مردهات بچسب به قطاری که دولا دولا دلبری میکند از رویای کپک زده کاروانهایی که با تجارت شان عشق میکنند من ساربان نیستم شاعرم. (۷) [لیلی] یک چیز شبیه یک زن سنگ شده با بغض شبانهام هماهنگ شده در پارتی شبانههای شیرین لیلی دل من برای تو تنگ شده. (۸) [بهانه] هر روز به یک بهانهات میمیرم با شور و شر زنانهات میمیرم با این همه در اطاق بیحوصلهام از دلبری شبانهات میمیرم. گردآوری و نگارش: #زانا_کوردستانی
|