شعرناب

هیلدا احمدزاده شاعر گیلانی

بانو "هیلدا احمدزاده" شاعر، ترانه‌سرا و ویراستار گیلانی، زاده‌ی نخستین روز از سال ۱۳۶۳ خورشیدی، در رشت و اکنون ساکن تهران است.
وی که حقوق خوانده، به صورت جدی از سال ۱۳۷۹ در جلسات شعر و ادب استان گیلان فعالیت ادبی خود را آغاز کرده است.
▪کتاب‌شناسی:
- پیغمبر تنها - انتشارات مهر و دل
- کتاب تنم از این قفس بزرگ‌تر است - انتشارات گیوا
- وارش (گزیده‌ای از غزلیات شاعران گیلان)
همچنین ایشان دارای چند کتاب مشترک با شاعران گیلانی از جمله: ستاره‌های شمالی - اقتراح ادبی - گنجینه و... هستند.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
لعنت به من که زن شدم و جنس زیر دست
لعنت به تختخواب و به هر چه زنانگی
لعنت به جبر و سردی تختی که پر شده
از مرد و زن دو دشمن خونخوار خانگی
لعنت به ماندگاری اسناد ازدواج
لعنت به من که راه فراری نداشتم
از اجتماع زن‌کش زن‌باره‌ی کثیف
چیزی به غیر سنگ مزاری نداشتم
لبریز حس و حال عمیق تهوعم
باید بدون واهمه بالا بیاورم
ققنوس می‌شوم که در آتش بسوزم و
فرزندهای زنده به دنیا بیاورم
من مادرم فرشته‌ی تبعیدی خدا
روی تنم معامله دلالی بدی‌ست
تا زیر پا و پشت سر من جهنم است
بی‌شک بهشت وعده‌ی پوشالی بدی‌ست
من خائنم به تک تک سلول جنسی‌ام
من خائنم که ترس مرا لال می‌کند
وقتی به زور جسم مرا لمس می‌کنند
یک زن مرا درون خودم چال می‌کند
در طول عمر با همه‌ی بردباری‌ام
با ترس و درد و زخم فقط روبرو شدم
تا خواستم دفاع کنم از زنانگی‌م
درگیر ماجرای بد آبرو شدم
حالا برای این تن رنجور ناتوان
قبری بس است کل زمین را نخواستم
من یک زنم که کل جهانم جهنم است
نه وعده‌ی بهشت برین را نخواستم.
(۲)
نترس! ذات خوب خدا حکم شر نمی‌بُرد
که از توان بشر بیش‌تر نمی‌بُرد
خدای من پر و بالی اگر به من داده
درست لحظه‌ی پرواز، پر نمی‌بُرد
سرت سلامت و اصلا نترس اسماعیل
خدای مذهب من هیچ سر نمی‌بُرد
بزرگوار و رحیم است و بی‌نیاز و عزیز
که حکم قتل به دست پدر نمی‌بُرد
که وعده‌های سر خرمنی نمی‌داند
و نان مختصر کارگر نمی‌بُرد
خدای من و شما فرق عمده‌ای دارد
که دست و سر، عوض دست و سر نمی‌بُرد
خدا خداست و، ما ذره ذره‌ی اوییم
که دسته‌های خودش را تبر نمی‌بُرد.
(۳)
پر شده اطرافم از کفتارهایی بیشتر
شادمان از خوردن مردارهایی بیشتر
با وجود بی‌گناهی پیش چشم دوستان
بارها رقصیده‌ام بر دارهایی بیشتر
دردها را در میان دود پنهان می‌کنم
نخ به نخ با پاکتِ سیگارهایی بیشتر
ترسم از ناامنی دیوارهای خانه نیست
بی‌گمان می‌ترسم از آوارهایی بیشتر
زن شدن یعنی نبرد عقل و احساس تو با
مردم دور و بر و هنجارهایی بیشتر
پای من گاهی اگر شیطانی‌اش گل می‌کند
هی به گوشم می‌رسد هشدارهایی بیشتر
شعر پشت شعر هرگز چاره‌ی دردم نشد
بیخودی خون ریخت از خودکارهایی بیشتر
یک تفاوت داشت سال پیش با امسال من
آستینم پر شده از مارهایی بیشتر.
(۴)
این مزرعه از امید خالی شده است
درگیر ملخ‌های حوالی شده است
انگار که با هرزگی دستِ علف
هر غنچه‌ی پاک دستمالی شده است.
(۵)
کوه است ولی به درد عادت دارد
سر سخت و نجیب است و شرافت دارد
این جمله که: تکیه‌گاه دنیا هستند
درباره‌ی مردها حقیقت دارد.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


1