شعرناب

طرز فکر من بخش سوم(و نهایی

همه‌خدایی یا پانتئیسم (به انگلیسی: Pantheism) باور به این موضوع است که واقعیت با الوهیت یکسان است یا همه چیز از همه چیز ساخته شده‌است (خدا همه چیز است و همه چیز خداست) و خدای حاضر در بین مخلوق. باور پانتئیستی، خدای شخصی مجزا یا انسان انگاری و از این قبیل را به رسمیت نمی‌شناسد، اما در عوض طیف گسترده‌ای از آموزه‌ها را با اَشکال متفاوت و در روابط بین واقعیت و الوهیت مشخص می‌کند مفاهیم پانتئیستی به هزاران سال پیش برمی گردد و عناصر پانتئیستیک در سنتهای مختلف دینی شناسایی شده‌است. اصطلاح پانتئیسم توسط ریاضیدان جوزف رافسون در سال ۱۶۹۷ ابداع شد و از آن زمان برای توصیف عقاید افراد و تشکلات مختلف استفاده می‌شود.
پانتئیسم به عنوان الهیات و فلسفه بر اساس کار فیلسوف قرن هفدهم باروخ اسپینوزا (به ویژه کتاب «اخلاق») در فرهنگ غربی رواج یافت. موضع پانته ایستی همچنین در قرن شانزدهم میلادی توسط جوردانو برونو، فیلسوف و کیهان‌شناس، اتخاذ شد. ایده‌های مشابه پانتئیسم پیش از قرن ۱۸ در آیین‌های جنوب و شرق آسیا وجود داشته‌است (به ویژه سیکیسم، هندوئیسم، صناماهیسم، کنفوسیانیسم و تائوئیسم).
همه‌خدایی، هستی الهی یا پان‌تئیسم (به انگلیسی: Pantheism) گونه‌ای فلسفی از بی‌دینی و نقد دین است. باور به اینکه خدا (یا الوهیت) و جهان هستی (یا طبیعت به عنوان کلّیّت همه چیز) یکی‌اند. بر اساس آن، خدای شخصیّت‌دار مانند الله و یَهُوَه و مانند آن که خالقی مستقل از طبیعت است، وجود خارجی ندارد. پس بر اساس آن مذاهب پدید آمده از اینها نیز عقایدی ناروا هستند. واژهٔ خدا مترادف هست با قانون‌مندیِ حاکم بر امور جهان. بنا به این نظریه، خدا موجودی که جدا از این عالم باشد، نیست؛ کلّ نظام طبیعی است یا جنبه‌ای از آن جلوه گر قدرتش است یا قوّه و قدرتی که در تمام جهان انتشار و نفوذ دارد، خداست. خدا همه جا هست و همه چیز است یا در همه چیز است. این شامل همه شر و همه خیر و مترادفاً همه زیبایی و همه نقص‌ها و ضعف در جهان هستی می‌شود.
روشن است که همه‌خدایی، شکلی از بی‌دینی است، و از این رو، یک دین به‌شمار نمی‌آید. بنا بر این، چون پان‌تئیست‌ها لزوماً بی‌دین بوده و به خدای یکتای شخصی و انسان‌وار معتقد نیستند، برخی صاحب‌نظران و منتقدان دین همچون ریچارد داوکینز آن را شکلی ضعیف از بی‌خدایی (آتئیسم) یا یک نوع آتئیسم مذهبی تلقی می‌کنند. پان‌تئیسم با همه‌دادارباوری و وحدت وجود در تضاد است؛ زیرا به مجموعه جهان هستی به عنوان یک خدای یکتای شخصیت‌دار نمی‌نگرد.
به عبارتی پان‌تئیست‌ها از کلمه خدا در معنای استعاری بهره می‌برند، نه مذهبی. برای نمونه، هنگامی که آلبرت انیشتین از مشهورترین پان‌تئیست‌ها می‌گوید: «آیا خدا قابل تغییر است» یا «می‌خواهم ذهن خدا را بخوانم» منظور از خدا قوانین فیزیک و طبیعت است. در کتاب پندار خدا، ریچارد داوکینز دربارهٔ کلمه پان‌تئیست چنین اظهار می‌کند: «پان‌تئیست کلمه جلازده شده آتئیست (بی‌خدا/خداناباور) است». در نگاه اول به پانتئیسم بی‌دینی از آن دریافت نمی‌شود؛ زیرا نامیدن هرچیز به عنوان خدا اساساً هیچ دینی الهی را اذیت نمی‌کند زیرا تمامی ادیان الهی بر این باورند که تمامی آنچه در آسمان‌ها و زمین است برای خداست و خدا آنهارا خلق کرده.
مفهوم همه‌خدایی به چند هزار سال پیش برمی‌گردد و حضور باورهای همه‌خدایی در برخی از ادیان شرقی ادامه دارد. در غرب، مفهوم همه‌خدایی به عنوان الٰهیّات و فلسفه‌ای جداگانه بر اساس کارهای فیلسوف سدهٔ ۱۷، باروخ اسپینوزا مشهورترین فیلسوف معتقد به این مکتب شناخته شد. کتاب اخلاق او در پاسخ به نظریهٔ دوگانه‌گرایی معروف دکارت بود که جسم و روح دو وجود جدا هستند. اسپینوزا نظر یگانه‌انگاری را داشت که هر دو یکسان هستند، و یگانه‌انگاری یک بخش اساسی از فلسفهٔ اوست. او متّهم است به این‌که، از کلام خدا، برای توصیف وحدت همه چیز استفاده کرده‌است.


1