توتتو دوئنه خوری( خوردن دانه های توت) خب تابستان پشت ِ چند سپیدی ِ سحر، منتظر است و می خواهد بیاید و حتمن هم می آید چون از قانونمندی های گردش زمین به دور خورشید است پس می آید می آید تا خامی و نیمه پختگی بار و بر و یا ثمر درختان و بوته های ِ طبیعت را پخته کند و نیز سیر کند چشم و دل آفریده های خود را آری تابستان فصل پختگی طبیعت است فصل فراوانی محصولات چه نان و پَلا* که از گندم و برنج فراهم می شود و چه هرآنچه که نامش میوه، روی درختان و چه روییدنی ها در جالیز و زمین سیفی جات است همه از هم سبقت می گیرند که دوران خامی و تلخی و ترشی را پشت سر بگذارند و شیرین و دلچسب و خوش طعم شوند و توت در این فصل پادشاهی می کند یعنی هنوز تابستان نرسیده، با گرمای ماه خرداد پخته می شود و در چشم ها فخر و ناز می فروشد چون رنگارنگ است سیاه است سرخ است ابلق است سپید است شیرین است و تو دوست داری وقتی وارد باغ توت می شوی، دنبال توت دلخواهت بروی سیاه توت و سورخه توت طرفدار زیاد دارد شاه توت هرچند کم است اما همیشه دلخواه و گل سرسبد توت ها است پس شاخه های دلخواه توت را آرام خم می کنی که از کمر نشکند و باغبان** را غمگین و ناراحت نکند توت ها را دانه دانه لمس می کنی بو می کشی تا حشره ی ساسی*** از روی آن عبور نکرده باشد بعد نازش می کنی نگاهی به قد وقواره اش می اندازی آنگاه در دهان آب می کنی حتمن مزه دارد چون شیرینی اش گوارا و خوش طعم است همین طور توت های دیگر را من اعتراف می کنم که توت شیرین به رنگ ابلق را دوست داشتم چون همه رنگ و نیز بسیار شیرین بود. آه چه می نویسم و چه می گویم؟ و چه خاطراتی مرا به آن روزهای روشن و سرشار از امنیت پاکدلی صمیمیت و سادگی پرتاب می کند؟ گویی همین دیروز بود که من هفت الی هشت ساله بودم و در باغی هستم که ازدحام بچه ها با مادران و کمتر پدران، با پیاله یا تاس و یا ظرفی در دست، توت می چینند و توت می خورند آخه، ِآنزمان امنیت بود صمیمیت بود سادگی بود بی ریایی بود یاری رسانی و کمک به یکدیگر بود. پس باغ و باغبان هم صمیمی و با مرام بودند فقط می گفتند بخورید و ببرید. اما مراقب باشید شاخه ها را نشکنید. چرا؟ برای اینکه کرم ابریشم غذایش، فقط برگ توت است. و این برگ ها روی آن شاخه های توت است که مثل دو بال پروانه پر گشوده شده است تا شکم کرم ابریشم را سیر کند. پس حق با باغبان بود اما شاخه هایی که توت داشت، به درد باغبان نمی خورد. چون کرم ابریشم توت نمی خورد بلکه برگش را می چرد. پس خوشحال بود که ما توت ها را می خوریم و کرم ابریشم، برگها را. وگرنه باید باغبان توت ها را از شاخه ها با تکاندن چندباره خالی می کرد که البته سخت بود یادش شاد و همیشه یاد احمد پناهنده * در گویش گیلکی به برنج پخته یا چلو در کبابی ها می گویند، پَلا ** باغبان ها در این فصل یعنی فصل خوردن توت از مهمانان باغ می خواستند که مراقب باشند هنگام خم کردن شاخه توت، شاخه را نشکنند *** ساس حشره ای است خون خوار و بسیار بدبو بطوریکه اگر دستت به ساس بخورد، بو می گیرد و در این فصل فراوان است و از روی میوه ی توت و تمشک عبور می کند و به اندازه نیاز خودش، شیره اش را به جای خون انسان ها می مکد.
|