*آغاز*کاش آغازها همیشه در آغاز میماندند نه به میانه میرسیدند و نه انتها از سلام ِ هر شروعی دستان ِ خداحافظی پایان، بلند است آغازهایی شیرین، دلچسب و هوسانگیز میانههایی گیج و مبهوت پایانی سرد و خاموش بارها... شروع کردهام بارها... به خیال ِ ابتدایی که با انتها بیگانهست شروع کردهام و بعد از منگی میانه به پایان اندوهباری رسیدهام اما، گاه پیش آمده... در حال مزه مزه کردن آغاز هستم که... ... که پایان؛ خوشمزگی میکند و بیدرنگ خود را به خط شروع میرساند... و تمام... *** بگذار آسمان ریسمانها را بهم ببافم تا بگویم... ماندنیترین آغاز من! ماندهام این روزها با آغاز تو چه کنم؟... *شاهزاده*
|