شاعرانههای شعر و شاعر ۱۱پادشاه شهر شاعرانهها به هفت شاعر شهر گفت که هر کس بتواند از بین پدیدههای طبیعت زیباترین شعر را الهام بگیرد صاحب باغ گلواژهها خواهد شد. پس هر کدام از شاعران با خودش فکر کرد که از کدام پدیدهی طبیعت الهام بگیرد تا شعرش زیباتر باشد؟ شاعر اول از باران و آبها الهام گرفت؛ زیرا شعر همیشه کلمه به کلمه در قلبش میبارید، و مثل آب در وجودش جریان داشت! شاعر دوم از خاک الهام گرفت؛ چرا که شعر در وجودش مثل خاکی بود که احساسش از آن میرویید! شاعر سوم از آتش الهام گرفت؛ چنانچه شعر همیشه در وجودش شعلهور بود و به زندگیاش گرما میداد! شاعر چهارم از باد الهام گرفت؛ چون شعر لحظههای رهایی را برای روحش به ارمغان میآورد! شاعر پنجم از درختها الهام گرفت؛ چه بسا که شعر همواره در وجودش مثل یک درخت استوار و بارور بود که کلمههایش را مثل برگها و شکوفهها و میوهها جلوهگر میکرد! شاعر ششم از گلها الهام گرفت؛ به این دلیل که شعر در تمام زندگیاش عطری دلانگیز منتشر میکرد! شاعر هفتم از ستارهها الهام گرفت؛ زیرا که هر کلمهی شعر برایش مثل ستارهای بود که در قلبش میدرخشید! و این چنین بود که هر کدام از شاعرها با الهام از یک پدیدهی طبیعت شعرش را نوشت. هنگامی که پادشاه شعرها را شنید، اصلا نتوانست یکی از آنها را به عنوان بهترین شعر انتخاب کند؛ چون هر شعر زیبایی منحصر به فرد خود را داشت. شعر اول پر از زلالی و پاکی بود. شعر دوم از رویش احساس لبریز بود. شعر سوم حسی از گرما را انتقال میداد. شعر چهارم از لحظههای رهایی میگفت. شعر پنجم نشان از عاطفهای استوار و پر از برگ و بار داشت. شعر ششم عطر زندگی را تکثیر میکرد. و شعر هفتم از نور و درخشش سرشار بود. واقعا کدام یک بر دیگری برتری داشت؟! جایی برای انتخاب نبود! پس پادشاه شهر شاعرانهها هر هفت شاعر را صاحب باغ گلواژهها نامید! از آن زمان به بعد، هفت شاعر در باغ گلواژهها که پدیدههای طبیعت را در خود داشت هفت شعر از طبیعت را واژهواژه زندگی کردند! شبنم حکیم هاشمی
|