خُلقیات منخُلقیات من من خلقیاتخاصی دارم ( قضاوت نمیکنم که خوب است یا بد ، ولی هست ) - انگار درشروع یک عادتِ کاری، باید کسی هولم بدهد - وقتی که مهمی پیش می آید ، تا وقتی در ورطه ی آن قرارنگرفته ام تشویش دارم و استرس زیادی را تجربه میکنم ولی وقتی در ورطه ی آن قرار گرفتم ، آرام میشوم و انگار شجاعتی را که نداشته ام را بدست می آورم . - هنر، روحم را میرباید . هنری که دوستش دارم ، طراحی، نقاشی، مجسمه سازی، کارهای چوبی و... و تا وقتی مشغول آن هستم اکثراً حتی گذرزمان را احساس نمیکنم و ایستادن های مدام ، که ساعتهای متمادی بطول می انجامد ، ناراحتم نمیکند و دل کندن از آن برایم بسیار سخت است و در دنیای رؤیایی هنر است که سراسر وجودم غرق در لذت و شادی است . خلاصه اینکه هیچگاه در سرزمین بیکران هنر خسته نمیشوم - روحم از دیدنِ آسیب رسیدن به هرچیز، حتی ریزه کاریها ، به دلیل نوع دقت ام در اشیاء یا اعمال ، می آشوبد وآن ، میتواند براحتی آرامشم را برباید - وقتی بدانم انجام کاری دو طرفه (با دیگران) مشکل سازست ترجیح میدهم صبر کنم ، صبری که شاید سالها طول بکشد وشاید هیچگاه هم عمرم به آن قد ندهد ولی سکوتی خلسه وار وجودم را پرمیکند و فقط انتظار است که میمانَد و نه بی تفاوتی ، که واژه ی انتظار، بهترین واژه است از برای این رفتار - از رفت و آمد با دوستان بصورت خانه به خانه یا بگونه ی میهمانی، خوشم نمیآید و انگار تنها بودن در کنارِ خدا را ، قبل ازمرگ تجربه میکنم . - به نظرمن یکی از بدترین چیزهایی که درعالمست دود است که ازآن نفرت دارم وآنست که نفَس ام را بند میآورَد و شدیداً آزارم میدهد - بخشیدن مال ، روحم را آرامش میبخشد و لذتی عجیب را در وجودم میافکند بالاخره منهم اینطوری ام دیگر بد و خوبش را به روزمحشر میفهمم ، که اگر خوب بود فبها ، ولی اگر بد بود ، حسابم با کرام الکاتبین است . بهمن بیدقی
|