منطق حرفاش خراب ست میگوید بزش به کوه میرود و مرغش یه پا داردروزی برای تفریح و کمی هواخوری زدیم به دل طبیعت رفتیم تا رسیدیم به جایی که زبان قشنگ طبیعت صدایش درآمد که خدا زیباست ، ای مردم ؛ نگاه کنید و ببینید و لذت ببرید واقعا زبان همیشه در وصف زیباییهای خدا کوتاه و الکن است، پس بگذریم آنچه در تکلم ماست هم قاصر است چون با تعدادی از دوستان رفته بودیم در حین آتش روشن کردن و آماده کردن غذا متوجه شدیم یکی مان کم ، از چشمها غایب و از خاطرها دور و ناپیداست این ور ببین، آن طرف نگاه ،شبحی در فاصله نسبتا زیاد مثل اینکه سیاههای به درختی آویزان است ،ترسیدیم و سریع به سمت درخت دویدیم ناگهان صحنهی عجیب در پیشگاه چشمانمان وا میداشت بهت هر نگاه عابری را خشک ، میسوخت شاید هم میریخت خدای وجدان را ، به درون یا بیرون ، از سر غم، شادی ، شکر نمیدانم فقط صدای سو سوی هس نفسی شنیده میشد و بس، رمقی باقی نمانده بود تا آهی کشیده شود بلند این دوست ما کمی تنومند و بعبارتی طول و عرضش کمی در رفته و در آفسید استاد روز قدیم میگفت : شکم صاحب آدمی ست نه آدمی صاحب شکم دوست ما به شاخهای آویزان و با زور شست داشت از درخت بالا میرفت تا شاخهای را به دست میگرفت با پایش شاخهای را میشکست که بین زمین و آسمان معلق و سنگی بزرگ زیر پایش سبز شد صدایش زدیم فلانی بیا پایین ، تو چه به این کارا، یه نگاه به این هیکل میانداختی و بعد انتخاب ، البته درخت بیچاره مثل دوست ما تپل بود و بالا رفتن از آن کمی راحت نشان میداد او دیگر نه در راه پیش و نه به ره پس ، نایی برایش نمانده فقط پاها ، آنهم با مشقت تکانی میخورد کمک کردیم و پایین آمد گفتم پسر خوب ! دلیل منطقی پشت این کارت چه بود ، داری ! علتی که اینهمه خسارت به این بیزبان رساندی، بگو؟ حالش که خوب شد ، یه نگاهی از سر تعجب ، تمسخر ، افسوس ، غرور راستش نفهمیدم با صدای اولش نازک و آخر از ته گلو کلفت _هیچی _یه کم هوس کردم دستی به سر زدم و گفتم ؛ خدا به خیر بگذراند ما انسانها چقدر از این دلایل بی منطقی رنج میبریم بالاخره این نفهمیها در اینجا به درختی بیچاره رسید و ببین وای ، به چه روزی انداختش مثلی ست که میگویند ؛ «بزش به کوه بالا میرفت ، یا مرغش یه پا دارد» دوست ما حاضر نبود حرف را تغییر و عملش را بی منطقی تحویل بگیرد مثلی میگوید : «تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود» گرچه در مورد حرفها بکار میرود که بعضی از آنها ، آنقدر عجیب ، غریب و غیر قابل قبول اند که به قوطی عطار واگذار ، که باز در آنهم یافت نمیشوند ولی خودمونیم خیلی از عملهایمان اینقدر بی منطق اند که منطق هم خودش را بی منطق فرض ، نه قوطی عطار بلکه کاسهای فلسفه و منطق هم خالی از پاتق ، و بیپاسخ اند آروین ۱۴۰۲ مهر نگاه تان را سپاس لبهایتان به لبخند ندای درون خندان تا به وجدان صدای دلشان نه دل خود گوش کنید ! @@@ عقلم را میآزمایم شاید در پشت دهانم چند سانت عقبتر از نوک زبانم منطقی پیدا شود برای تمام حرفهایم
|