شعرناب

انیشتین می‌گوید

تکه ای از حرف های آلبرت انیشتین
سؤالی که گاهی مرا گیج می‌کند، این است که آیا من دیوانه هستم یا دیگران.
من یک شخص عمیقاً مذهبی بی اعتقاد به وجود خدا هستم. این تا اندازه‌ای نوع جدید از مذهب محسوب می‌شود.
ایده یک خدای شخصی برای من کاملاً بیگانه و حتی ساده لوحانه است.
«همه دین‌ها، هنرها و علم‌ها شاخه‌های یک درخت‌اند.»
«خشم فقط در آغوشِ احمق‌ها جای می‌گیرد.»
«زیباترین تجربه‌ای که می‌توانیم داشته باشیم، تجربهٔ باطنی [عرفانی] است؛ این هیجانی بنیادین است که گهوارهٔ هنر راستین و علم راستین برپایهٔ آن می‌چرخد.»
«قوانین ریاضیات در آنجایی که به واقعیت وابسته است، قطعی نیستند؛ آنگاه قطعی انگاشته می‌شوند که به واقعیت وابسته نشود.»
«آموزش آن چیزی است که فرد پس از فراموشی آنچه در مدرسه آموخته، به یاد می‌آورد.»
«چه کم‌اند آنان که با چشمان خود می‌نگرد و با قلب‌های خود احساس می‌کنند.»
«خدا به مشکلات ریاضیات ما اهمیت نمی‌دهد، او به‌طور عملی انتگرال می‌گیرد.»
«من آن قدر هنرمند هستم که در خیالم آزادانه ترسیم کنم. خیال مهم‌تر از دانش است. دانش محدود است اما خیال همهٔ دنیا را دربرمی‌گیرد.».
«اگر A برابر با موفقیّتی در زندگی باشد، A=X+Y+Z فرمولی می‌شود که X در آن کار است، Y پویایی و Z می‌شود دهانت را بستن!»
«این دیگر چه معمایی است که هیچ‌کس مرا درک نمی‌کند ولی همگان مرا می‌پذیرند.»
«باید شرم کنند، کسانی که بدون کم‌ترین تأمل و تفکر از پدیده‌های معجزه‌آسای علم و فن بهره می‌گیرند و سفیهانه از درک مضمون هوشمندانه آن عاجزند، همانند گاوی که از لذت نشخوار گیاهان برخوردار است ولی از علمِ گیاه‌شناسی خبری ندارد.»
«نهایت فرومایگی است اگر رفتار آدمی منحصر به ترس از تنبیه یا امید به پاداش باشد.»
«من نمی‌توانم فرضیه «بی‌اخلاقی انسان» را بپذیرم، و من اخلاق را منحصراً امری انسانی و متعلق به انسان می‌دانم که هیچ نوع قدرت مافوق انسانی در پشت آن وجود ندارد.»
.
«البته آنچه دربارهٔ اعتقادات دینی من گفته‌اند دروغ است. دروغی که به‌طور سیستماتیک تکرار شده‌است. من به خدایی شخص‌وار اعتقاد ندارم و هرگز منکر این بی‌اعتقادی‌ام نمی‌شوم بلکه آن را آشکارا بیان می‌کنم.»
«در برابر یک قدرت متشکل و منظم، تنها یک قدرت متشکل و منظمِ دیگر تاب ایستادگی دارد. هرچند مایهٔ تأسف است، ولی من راه دیگری نمی‌بینم.»
«درک صورت‌مسئله از حل آن مهم‌تر است، چون تشریح دقیق صورت‌مسئله، خودبه‌خود راه‌حل آن را نشان می‌دهد.»
«من به‌این موضوع اعتقاد راسخ دارم که تنها یک‌راه برای خلاصی از شر سرمایه‌داری وجود دارد: برقراری اقتصادِ سوسیالیستی به‌یاری آموزش و پرورشی درخورِ تحقق اهداف سوسیالیستی. در چنین ساختاری ابزار تولید وفرآورده‌های آن، به‌کل جامعه تعلق داشته و مصرف آن نیز طبق برنامه خواهد بود.»
«من همیشه علیه استیلای زور مبارزه کرده‌ام. متأسفانه فرضیه‌های من، انسانیت را به‌سلاح قدرت‌طلبی مجهز نموده که برای من عذاب وجدان به‌ارمغان آورده‌است.»
«من هیچ‌گونه استعدادِ برجسته‌ای ندارم، فقط مشتاقانه کنجکاوم.»
«اگر نظریه نسبیت من به اثبات برسد آلمان مدعی آلمانی بودنم می‌شود و فرانسه اعلام می‌کند من شهروند جهانم. اما اگر نظریه‌ام درست نباشد فرانسه مرا آلمانی و آلمان یهودی ام خواهند خواند.»
«نامه روز دهم ژوئن تو را دریافت کردم. من در طول حیاتم با کشیش یسوعی صحبت نکرده‌ام، من از این گستاخی متحیرم که این چنین دربارهٔ من دروغ می‌گوید. از نظر کشیش یسوعی من آتئیستم؛ البته، که هستم و همیشه بوده‌ام.»
«تحقیقات علمی بر روی این پایه استوار است که همهٔ اتفاقاتی که می‌افتند معین شده توسط قوانین طبیعت هستند و این در مورد اعمال مردم نیز صادق است. به همین دلیل است که یک محقق علمی به سختی می‌تواند تمایل به این عقیده داشته باشد که اتفاق‌ها را می‌توان با دعا خواندن تحت تأثیر قرار داد؛ مثلاً با آرزو کردن و تمنا کردن از یک موجود ماورای طبیعت بتوان به تغییری دست یافت.»
«من نمی‌توانم خدایی را تصور کنم که مخلوقات خود را پاداش یا کیفر می‌دهد و اهدافش طبق مقاصد ما انسان‌ها شکل گرفته‌است. خدایی که بطور خلاصه انعکاسی از ضعف و ناتوانی ما انسان‌هاست. من هم چنین نمی‌توانم باور کنم که انسان می‌تواند پس از مرگ، ورای جسم مادی‌اش زنده بماند، هر چند که روح‌های ناتوان به دلیل ترس و جهل چنین افکاری را با خود حمل کنند.»
ولی فراموش نشود که در این بین، عدهٔ قلیلی از افراد و اجتماعات یافت می‌شوند که یک معنای واقعی از وجود خدا را در ماورای اوهام دریافته‌اند که واقعاً دارای خصایص و مشخصات بسیار عالی و تفکرات عمیق و معقول بوده، و به هیچ وجه قابل قیاس با عقیده عموم نیست. اما یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثناء در بین همه وجود دارد، گر چه با شکل خالص و یک دست، در هیچ‌کدام یافت نمی‌شود. من آن را احساس مذهبیِ آفرینشِ وجود می‌دانم. بسیار مشکل است که این احساس را برای کسی که کاملاً فاقد آن است، توضیح دهم. به خصوص که در اینجا دیگر از آن خدایی که به اشکال مختلف تظاهر می‌کند، بحثی نیست. در این مذهب، فرد کوچکیِ آمال و هدف‌های بشر و عظمت و جلالی که در ماورای امور و پدیده‌ها در طبیعت و افکار تظاهر می‌نماید، حس می‌کند. او وجود خود را یک نوع زندان می‌پندارد، چنان‌که می‌خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستی را یکباره بعنوان یک حقیقت واحد دریابد. ابتدایِ این مذهب و آثارِ شروع آن، به اوایل شروع تمدن بشری می‌رسد … نوابغِ اعصار گذشته، به وسیلهٔ این نوع احساس مذهبی که نه به اصول دین کار دارد و نه با خدایی که به تصور آدمیان درآید، مشخص شده‌اند، بطوری که اکنون هیچ کلیسایی وجود ندارد که اصول آموزش آن، متکی بر این عقیده باشد. به این معنی که فقط در بین بدعت گذاران قرون، می‌توان بطور صریح، اشخاصی را یافت که مملو از عالیترین احساساتِ این مذهب بوده و در احوال مختلف، مورد احترامِ معاصرینِ خویش قرار گرفته‌اند، بی دینان و گاهی بعضی مقدسان، مردانی نظیر دموکریتوس، فرانسیس آسی سی و اسپینوزا -که تقریباً همه شبیه یکدیگرند- از این راه گذشته‌اند … به نظر من، این مهمترین وظیفه هنر و علم است که این حس را برانگیزد و آن را در وجودِ کسانی که صلاحیت دارند، زنده نگاه دارد… از طرف دیگر، من تأیید می‌کنم که این مذهب وجود، یا مذهبِ عالمِ هستی، قویترین و عالیترین محرک تحقیقات و مطالعات علمی بوده‌است.
«منطق شما را از A به B می‌برد، ولی تخیل شما را به همه جا می‌برد.»
« هر فردی که زیاد کتاب می خواند و از مغز خود استفاده می کند خیلی کم به عادات تنبلی فکر می کند.»
«یکنواختی و تنهایی یک زندگی آرام، ذهن خلاق را تحریک می‌کند.»
«از همه افرادی که در زندگیم دست رد به سینه‌ام زدند سپاس گذارم. به همان علت بود که کارهایم را خودم انجام دادم و الان در این جایگاه قرار دارم»
«اگر انسان‌ها در طول عمر خویش فعالیت مغزشان به اندازه یک میلیونیوم معده‌شان بود، اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت.»
«اگر واقعیات با نظریات هماهنگی ندارند، واقعیت‌ها را تغییر بده.»
«تا زمانی که حتی یک کودک ناخرسند روی زمین وجود دارد، هیچ کشف و پیشرفت جدی برای بشر وجود نخواهد داشت.»
«تخیل مهمتر از دانش است. علم محدود است اما تخیل دنیا را دربر می‌گیرد.»
«سعی نکن انسان موفقی باشی، بلکه سعی کن انسان ارزشمندی باشی.»
«سخت‌ترین کار در دنیا درک [فلسفهٔ] مالیات بر درآمد است.»
«سه قدرت بر جهان حکومت می‌کند: ۱-ترس ۲-حرص ۳-حماقت.»
«علم زیباست وقتی هزینهٔ گذران زندگی از آن تأمین نشود.»
«متوجه هستید که تلگراف سیمی به‌نوعی یک گربهٔ بسیار بسیار درازی است که وقتی دم‌اش را در نیویورک می‌کشید، سرش در لوس‌آنجلس میومیو می‌کند. این را می‌فهمید؟ و رادیو هم دقیقاً به همین شکل کار می‌کند؛ شما پیام‌هایی را از اینجا می‌فرستید و آنها در جایی دیگر دریافتشان می‌کنند. تنها تفاوت در این است که دیگر گربه‌ای وجود ندارد.»
«مسائلی که به دلیل سطح فعلی تفکر ما بوجود می‌آیند، نمی‌توانند با همان سطح تفکر حل گردند.»
«من با شهرت بیشتر و بیشتر احمق شدم. البته این یک پدیدهٔ نسبی است.»
«مهم آن است که هرگز از پرسش بازنایستیم.»
«هیچ کاری برای انسان سخت‌تر از فکرکردن نیست.»


1