شعرناب

رضا نظری ایلخانی شاعر صحنه‌ای

آقای "رضا نظری ایلخانی" شاعر و نویسنده‌ی توانخواه کرمانشاهی، زاده‌ی ۱۸ شهریور ماه ۱۳۵۸ در شهرستان صحنه است.
وی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دارد و در سال ۱۳۹۷ به عنوان جوان نمونه‌ی شهرستان صحنه برگزیده و معرفی شد.
▪کتاب‌شناسی:
- و آن تاک انبوه - نشر داستان - ۱۳۹۲
- یاغی‌ها به کوه می‌زنند (داستان بلند) - نشر داستان - ۱۳۹۴
- رفت... اینجا بود - نشر داستان - ۱۳۹۵
- دنیا همین است دختر خوب (مجموعه شعر) - نشر داستان - ۱۳۹۵
- باید به کولی‌ها می‌گفتیم (مجموعه شعر) - نشر داستان - ۱۳۹۷
- درختی که عاشق سفر بود - نشر انار کانادا - ۱۴۰۰
و...
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
هرگز نخواستم که تو با من سفر کنی
با یک دل مسافر آواره سر کنی
یک جاده‌ام که پایه‌ی پل‌هام خسته است
می‌مانی آن طرف، اگر از من گذر کنی
دیوانه‌ام... برای من از دور ماه باش
دیوانه نیستم که بخواهم خطر کنی
مانند باد بسته به مویی‌ست بودنم
کافی‌ست اینکه روسریت را به سر کنی
من ساحلم، تو بوسه‌ی پر شور موج‌ها
تر می‌کنی لبم که مرا تشنه‌تر کنی
آخر چرا به خواب غزل‌هایم آمدی
می‌خواستی خیال مرا در به در کنی؟
در من بتاز و خار و گلم را بسوز عشق
تو آتشی، نخواسته‌ام خشک و تر کنی...
(۲)
دیگر نیستم
شب به خیر!
امّا زندگی
حافظه‌ی عجیبی دارد
حتّی اگر کسی را
میلیاردها سال نوری
فراموش کرده باشی
شبی خاطره‌اش می‌آید و
به پنجره‌ات روشن و آهسته نوک می‌زند
باور نمی‌کنی؟!
کمی سرت را بچرخان و
به آن ستاره نگاه کن!.
(۳)
زیبا بودی
و سپیدی این شعر
علامتی‌ست که قلبم
در برابرت
بالا برد
اسم‌اش را هرچه می‌خواهی بگذار
به هرحال
همیشه حق با زیبایی‌ست
نگاه کن
تنها تکّه‌ای از این‌ همه کفن
می‌توانست
پرچمی باشد
برای صلح.
(۴)
حرف انسان است و تنهایی
و سکوتی که با هیچ فریادی شکسته‌ نمی‌شود
و عشقی که با هیچ شعری سروده نمی‌شود
و بغضی که با هیچ...
گریه‌هایت را بردار و ببر
به سرزمینی که باران چیز تازه‌ای باشد.
(۵)
بيهوده است بيهوده
عشق فرزند فاصله‏‌هاست
گلبرگی كه با باد می‌‏رفت
به من خبر داد:
تمام قصّه‌های عاشقانه را
هجران می‌‏نويسد...!!
(۶)
شب‌ها
به آشیانه بر می‌گردد
درختم و
اندوهت
پرنده‌ی من است.
(۷)
و روزی که برگردی
مرا
نخواهی شناخت
پایتخت‌های بزرگ
دهکده‌های کوچک بوده‌اند.
(۸)
از من سیر شدند
گنجشک‌ها
کلاغ‌ها...
دلم
گندم‌زاری بی‌مترسک بود.
(۹)
اسم شب را نمی‌دانستم
انگشتانم را
به اردوگاه کار اجباری فرستادند
آمده بودم
زیر پنجره‌ات
گیتار بزنم.
(۱۰)
از تو چه می‌خواستم
تنها
نگاهی
دل‌های بزرگ
آرزوهای کوچکی دارند.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی


1