نفس در انساننفْس در لغت به معنی جان، روح، روان و نشاندهندهٔ زنده بودن است. در علوم اسلامی و قرآن، به عنوان جهتدهنده حرکت و اندیشه انسان شناخته میشود و بسیاری از کردارها و رفتارهای انسان به پیروی از نفس او شکل میگیرد. در قرآن مجید میفرماید: (وَاَمّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی• فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَاْوی)؛ «و آنکس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا باز دارد؛ قطعاً بهشت جایگاه اوست!» هوایی که در این آیه ذکر شده، ظاهراً همان هواینفس و تاثیر غریزه زیادهطلبی بشر در غرایز دیگر است. زیادهجوییهای نفس در اعمال غرایز و میل او به خوشگذرانی و عیش و تنپروری و بیکاری و افراط در هواینفس است که باید نفس را از آن بازداشت و در این راه انسان باید تا آنجا جلو برود و ترقی کند که دواعی نفسانی در اعمال این غرایز را در خود بمیراند، و معنای «مُوتُوا قَبْلَ اَنْ تَمُوتُوا» را در خود حاصل سازد. با این نفس باید مجاهده کرد؛ جهاد اکبری که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مردمی که از جهاد با دشمن خدا برگشته بودند، فرمود: «مَرحَباً بِقَومٍ قَضَوا الْجِهادَ الْاَصْغَرَ وَبَقِیَ عَلَیْهِم الْجِهادُ الْاَکْبَرُ»؛ همین جهاد با نفس است که بسیار دشوار است و حتی بعضی از عواملی که در جهاد باکفار یار و مددکار انسانند یا حداقل مانع نیستند، در اینجا در کنار نفس، با شخص مجاهد در ستیزند. و چهبسا انسان گمان کند که نفس را رام کرده و بر آن مسلط شده است، درحالیکه همین گمان، از تسویلات و اغوائات نفس است و چنان نفس او را در معرکههای مختلف مغلوب مینماید که بسا جبران آن شکست بهزودی ممکن نگردد. نفس تعاریف زیادی دارد که در بالا به عنوان نمونه ذکر شد ، ولی ذهن پاره ای از مغز یارویکرد آن است که در انسان قابل ردیابی وشناسایی ورویت ومشاهده است وقتی می گویند بسیاری از کردارهاورفتارهای انسان به پیروی از نفس او شکل می گیرد این سخن قابل تردیدو ابهام است وما با شناخت درستِ ذهن در خود ودنبال کردن اعمال ورفتار آن در خود به این امروقوف می یابیم که بیشترِ اعمال ورفتار ما از ذهن ما نشات گرفته و شکل می گیرند وذهن در هرکسی حکم فرماندهی مقتدر را دارد که اختیار فرد را دردست دارد . وباز تاکید می کنم برای شناخت درست ذهن و مغز نیازی به شکافتن جمجمه وسرِ انسان نیست ، ما می توانیم با کسب خودآگاهی لازم ، وبامشاهده رفتارهای ذهن در خویشتن نسبت به ساختار وماهیت ذهن در خود آگاهی کامل از آن به دست بیاوریم ....در ادبیات سنتی ایران این نفس است که اقتدار واختیار افراد را در دست دارد اما واقعیت این است که ذهنِ ما فرمانده اختیار واقتدار ماست که برای هرکسی در خود قابل رویت ومشاهده است . ونتیجتا ، انسان موجودی ست که در محاصره ی ذهنِ شرطی شده ی خویشتن است ولی می تواند با کسب خودآگاهی ( یعنی شناخت ماهیت ذهن و مشاهده ی رفتار وعملکرد فکر در خود ) خودرا از اسارت ذهن شرطی شده ی خود رهایی ببخشد .می توانیم بگوییم ؛انسان معاصر خوشبخت ترین انسانی ست که راهِ درستِ خودشناسی بعداز هزاران سال توسط اندیشه مندان وروشن فکرانی دلسوز به او نشان داده شده است ... اثبات وجود نفس با کدام ادله وبرهان برای ما امکان پذیراست ؟... چون قرنها امری ناممکن بوده وتنها استنباط ونتیجه گیری اندیشه مندان دراین زمینه به رشته تحریر در آمده ودرمیان افراد ردوبدل گردیده ولی هنوز ابهامات بسیاری در باره ی آن وجود دارد . هرچند تعاریف زیادی برای ذهن نیز وجود دارد اما شناخت درست ذهن در خویشتن امری نا ممکن نیست. ما ذهن را به کمک کتابها نمی توانیم در خود بشناسیم ، چون تعاریف متناقض کتاب ها سبب گمراهی ما می شوند . پس باید کتاب درونی خودرا گشوده و ذهن ورفتار آن را در خود بررسی وبازیابی کنیم . تراوش افکار از طریق ذهن است که در ما صورت می گیرد ، ومادامی که ذهن آرام باشد می توانیم جوشش فکر را در خود مشاهده کنیم . مثل امواجی که برروی آب یک حوض ویا یک استخر براثر پرتاب یک جسم کوچک ویک ذره شن بوجود می آید . مشاهده این موج های فکر وجود ذهن را برای ما به اثبات می رساند چون افکار از ذهن سرچشمه می گیرند و این وقوع یک عمل مغزی ست که در ما صورت می گیرد . ذهن وفکر و میل و تمنا وآرزو در ما یکی هستند *. وکسانی که مشتاق جدی شناخت خویشتن باشند ، می توانند باکسب خودآگاهی ومشاهده ی اعمال ذهن وفکر در خود ، شاهد بازیگری های ذهن در خویشتن بشوند . ذهن ، صرف یک انرژی در ماست که خودرا در اندیشه وافکار ومیل و تمنای ما به ما نشان می دهد . بروز فکر و تمنا و امیال در ما یک حادثه ویا وقوع یک انرژی مغزی اند که ما وقتی به ذهن خود ، ناخودآگاه رجوع می کنیم ویا وقوع یک اتفاق را به خاطر می سپاریم ، یا وقتی در برابرمناظر و تصاویر و اشیاء و ابزار قرار می گیریم و خاطراتی از آن ها به ذهن متبادر می گردد ، یک انرژی در ما صرف می گردد که بروز این انرژی ، می تواند برای نگاهِ درونی ما قابل مشاهده باشد. رهایی از اسارت ذهن وافکار پلید برای هرکس پس امری ناممکن نیز نیست . وقتی قرآن می فرماید ؛ «و آنکس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا باز دارد؛ قطعاً بهشت جایگاه اوست!» این نفس همان ذهن شرطی شده در فرد است . وقتی انسان با خودآگاهی به ماهیت وساختار ذهن خود پی می برد باوقوف یافتن به این موضوع است که دیگر _منیت_ و _خود محوری _کوری که گریبانگیراوست دست از سرش بر می دارد واوراکاملا رها می سازد . دیگر شخصیت فرد شخصیت قبلی اش نیست بلکه شخصیت وهویت تازه وجدیدی را به دست می آورد. نگرانی واضطراب و رنج و اندوه از او دور می شود . رفابتی که همگان اسیر آن هستند دیگر چنین فردی آن رقابت را اصلا نمی فهمد که بخواهد اسیر آن باشد . انسان با رهایی از ذهن شرطی شده ی ِ خود به آرامشی غیر قابل توصیف و بیان دست می یابد که همین آرامش افق های دیگری را برویش باز می کند ، آفاق روشنی که ذهن مانع سترگی برای حصول آن در هرکسی است . نفس همان ذهن شرطی شده در ماست و آنچه در انسان رخ می دهد یک اتفاق و رویکرد مغزی ست .آنچه را من می نویسم نیز تجربه هایی فردی و شخصی ست که هرکس با جدّیت وبا خودآگاهی لازم می تواند به این تجارب درخشان و منور و مبرای از انحراف وخطا دست بیابد که این بالاترین و برترین ارمغان الوهی در انسان است که قابل انتقال به دیگران نیز نیست... کسی که به شناخت درست خویش ( یعنی شناخت ذهن و افکار خود ) رسیده باشد از بسیاری از ابهامات که می توانند سبب تنش های روانی در وی باشند کاملا رهایی می یابد . چون اغلب تنش های روانی در ما محصول ذهن شرطی شده ی ما هستند که اغلب ناخودآگاه گرفتار آنها می شویم . وباز می فرمایند ؛ اگر انسان زمام نفس را در اختیار بگیرد، نفس یار و مددکار او در سلوک طریق کمال و سیر الیالله خواهد شد و از سوی دیگر: اگر آن را بهحالخود واگذارد، تقاضاهای عجیب و غریب و مهلک و وحشتناک از او مینماید و هرچه بیشتر به تقاضای او توجه کند، تقاضاهای خطرناک او بیشتر میشود. تمام این صفات و خصائل در ذهن است که شکل می گیرد و با آگاهی یافتن از ذهن و رفتارهای ذهن و تسلط بر آن ، ذهن در آدمی دگرگون گردیده و فرد با سلطه ی بر ذهن خود به آن صفات نیک دست می یابد واز صفات بهیمی وخصلت های غیرانسانی کاملا جدا می شود . قدرت طلبی های بی حدوحصر آدمی ، زیاده خواهی های بی اندازه او ، برتری جویی های کاذب ، مانع تراشیدن دربرابر دیگران ، دچار رشک و کین و آز شدن ، تمام اینها تمایلاتِ ذهن در هرکسی هستند . زمانی که به وجود ذهن شرطی شده در خود وقوف پیدا می کنیم ، نفس همین آگاهی و خودآگاهی تمام تاروپودهای تصنعی و کاذبِ ذهن را در فرد در هم می ریزد و ذهنِ شرطی شده را چون کوهی بزرگ از مقابل انسان کنار می زند . وانسان با محو شدن کوهِ ذهن از برابرش به آرامشی شگفت و شگرف می رسد . که دیگر هیچ رنج و اندوه و ملالتی نیز با آدمی نیست . انسان با رسیدن به این مقام برتراست که به کشف و به ادراک حقیقت نائل می گردد . این امری ست که برای همگان امکان پذیر است ، اما : مهم این است که هرکدام تاچه حد و اندازه ، استحاله ی ذهنِ شرطی شده در خود شده باشیم !....مایکایک آدمیان بطور پیوسته وبی وقفه گرفتار تنش های ذهنی در خود هستیم و کسانی که تنش ذهنی کمتری داشته باشند ، ذهنی آرام تر دارند ، این افراد توانایی مشاهده ی ذهن و بازیهای آن را در خود بیشتر دارند .وکسی که ذهنی پرتنش داشته باشد ، دربیداری و خواب اسیر وگرفتار ذهنِ شرطی شده ی خودش است وتوانایی مشاهده اعمال ذهن را از دست می دهد. امروز ما به یمن وبرکت روانشناسی و واکاوی فیزیکی مغز از بعداز دوران زیگموند فروید ، پایهگذار و پدر علم روانکاوی ، می توانیم با کاوش جدّی در خود به وجود ذهن شرطی شده در خود وقوف بیابیم ، وپی ببریم ، که انگلی زائد در مغز ما به نام ذهن شرطی شده به وجود می آید که پرده ی چشم هرکسی گردیده و افراد را از شناخت واقعی خود دور می سازد . ذهنِ شرطی شده مانع بزرگی ست که هرکسی را از پاک وسالم ماندن که اصل وجودی اوست ، جدا می کند واورا به سوی انحراف و فساد می کشاند . اگر آدمی اسیر ذهن خود نمی شد زندگی اش بگونه ی دیگری سپری می گشت ، ودراو هیچ نشانی از رنج واندوه و ملالت و نگرانی نبود . ریشه تمام رنج و نگرانی و اضطراب ما همان ذهن شرطی شده است . واگر روزی بشر بطور جمعی موفق به کشف این حقیقت در خود بشود ، نه تنها زندگی انسانها دگرگون خواهد گردید بلکه انسان دیگری نیز در وجود همین آدم دررمین متولد خواهد شد . نفس آگاهی یافتن نسبت به این دگردیسی مرموز در انسان اورا از اسارت خود نجات خواهد داد . آنچه می گویم ، حقیقت انسان است ، واقعیت اوست که در وجودش ناخودآگاه نهفته است ولی هنوز معدود افرادی به این حقیقت در خود دست می یابند ، اگرچه مچکن است برای بیباری از افراد این امر قابل درک نیز باشد . انسان ذاتا وبطور فطری اینگونه آفریده شده ، اما نا آگاهی از تمامیت خویش اورا جبرا اسیر و گرفتار ذهن شرطی شده اش می سازد . خودآگاهی ( وقوف یافتن نسبت به ماهیت وساختار ذهن در خویشتن و مشاهده رفتارهای فکر در خود ) معجزه ای ست که می تواند هرکسی را ازاسارت ذهن شرطی شده ویا همان _ خود _ برای همیشه نجات دهد . وابنجاست که فرد بادگرگونیِ مغزی در خویشتن پی می برد که قرنها انسان از زندگی واقعی و حقیقی اش دور بوده و تنها با گرفتاری دسیه و نیرنگ های ذهن شرطیِ خود به یک زندگیِ سخت طاقت فرساو لبریز از قهرو خشونت و تفرقه و جدایی اسیر بوده. ذهن درهرکسی گرفتار تناقض وتضاده ، محاسبه گره ، اسیرِ سودوزیانه بخاطر همین از دشمن سازی و تقابل بر حذر نیست اما آدمی با رهایی خودآگاهِ از ذهن شرطی شده با عقل کامل در خود ارتباط برقرار می کند ولذا از هر تناقض وتضادی رها می شود ، دیگر محاسبه گر نیست ، سودوزیان را نمی شناسد . ودشمنی و تقابل کاملا دیگر از اعمال او جدا می شود . ذهن در تمام فراز ونشیب ها هرکسی را گرفتار رنج و غم ، واندوه و مرارت می نماید ولی فردی که از ذهن رها می شود ، دیگر گرفتار رنج و غم و مرارت و اندوه نمی شود . نکته جالب این است ؛ که تمام این بلا ها به ذهن القاء و تحمیل شده اند ، چون ذهن هرکسی در کودکی چون آیینه ای شفاف و صیقل یافته است وهیچ انگیزه ی کوری که بخواهد محرک فرد برای پیش راندن او باشد وجود ندارد . (چرا می گوییم ذهن لبریز از تناقض وتضادِه ؟....چون ذهن همان تمایلات و آرزوهای آدم ها ست . در مقابل آن بصیرت درهر کسی وجود دارد که نفس و ماهیت تمایل و آرزوهارا می بیند ودرمی یابد که تمایلات ، هیچ نیستند وزنجیره ای از اوهام و خیال اند . شکل گرفتن تمایل در ذهن و مشاهده ی بصیرت یک تناقض است . اما ذهن هم بیکار نمی نشیند ، سعی می کند که پرده ای ستبر دربرابر بصیرت فرد باشد که قدرت مشاهده و تشخیص بصیرت را از او بگیرد ... خوب به این واکنش و عکس العمل و جوشش های فکری توجه کنیم، تمام اینها تناقضاتی ست که هر کس در خود ناآگاهانه گرفتار آنهاست . وزندگی یکایک افراد شکل گرفته ازفشار جبریِ غیر قابل تحمل این تناقضات است که به برزخ تبدیل گشته وانسان قرنهاست که گرفتار این دوزخ شده که هنوز علم ودانش هم نتوانسته اورا از این گرداب نجات بدهد.....) مشاهده خودآگاه اعمال و رفتار ذهن در خود ، دیگر ذهن را از فعلیت باز می دارد و قدرت مشاهده ، خود حرکت بالفعلی ست که ذهن را بطور مداوم پاک می کند ودیگر جوشش افکار در ذهن وجود ندارد ، ونتیجتافکری متناقض وسمّی در ذهن رسوخ نمی کند وانسان طبیعتا آرام آرام است . . ۰ ۰ ۰ ۰ ۰ ____________________________________________ * اگر ذهن ما مخزن تمایلات و آرزوی ماهست که مارا به سوی آنها جذب می کند ، مانعِ روشن نگریِ مانیز هست . که این فاجعه ای برای بشراست واین از دسیسه های ذهن شرطی شده در هرکسی ست که به دلیل عدم آگاهی از هویت و ماهیت واقعی خود عمدآ توسط ذهن برای گمراهی فرد صورت می گیرد واورا گرفتار تناقض وتضاد مهلک در خود می کند . ذهن همیشه آدمی را به سوی کسب تمایلات می کشاند ومانع روشن بینی او نیز می شود یعنی اورا دچار گمراهی وتیره اندیشی نموده ونمی گذارد متوجه نفسِ خطای عمل خود شویم . خوب به این دو فعلِ همزمان ودر تناقض باهم که با سرعت عملِ ذهن چون کامپیوتر انجام می شود توجه کنیم !.... که همین موضوع باعث می گردد که از دیدن ذهن ورفتار آن در خود ، دور شده واسیر چالش ذهن در خود شویم . وقتی ذهن مارا به سوی انجام عملی سوق می دهد چشم مان را نیز در برابر عیب آن عمل می بندد ونمی گذارد متوجه خطای خود بشویم . در فرهنگهای مختلف و کشورهای متفاوت اعمالی خوب اند و اعمالی بد ، این تقسیم بندی خوب وبد کارِ همان ذهن است که برای انسان می آفریند . ونفس عمل خوب وبد هردو فعل از توصیه های ذهن اند . چرا اعمال خطا در کشورهای گوناگون نیز انجام می شود اگرچه برخی پوششی ظاهری به نام نیک و خوب برروی عملِ بدِ وناپسند خود می گذارند ؟ که این شگرد وترفند ذهن در آدم است . وباز شدن چشم هرکسی در خود به این شگرد ودسیسه ذهن ، وی را از انجام عملِ خطا باز می دارد وفرد به ذهن خود میدان نمی دهد که فرمانده ی اقتدار و عملکرد وی باشد . وراز روشن نگری هرکسی نیز همین است که در بعضی از مردم در تمام جهان بطور ناخودآگاه وبدون کسب آگاهی در این زمینه ، این عمل بازدارندگی بدون هیچ نا آرامی بلکه با آرامش انجام می شود .
|