شعرناب

⏱️آخرین معجزه ⏱️

سلام خدمت دوستان عزیز شعرناب
من دوباره امدم بایک وبلاگ جذاب و پرانرژی
موضوع وبلاگ جدید آخرین معجزه هست
و این وبلاگ داورهم دارد داوراستاد عزیز جناب استاد رحیم فخوری عزیزم که قراراست به سه نفر ار بهترین معجزه هارو انتخاب کنه وجایزه تعلق بگیره بهشون
تاریخ ارسال تا ۳۰ اسفند ماه
جایزه شامل :
نفر اول اشتراک سه ماهه
نفردوم اشتراک دوماهه
نفرسوم اشتراک یک ماهه
خب حالا بریم سراغ معجزه من
یک روز آفتابی بود هوا هم گرم بود
من یک پسربچه ۱۴ ساله بودم
من یک چندتا کبوتر خوشگل داشتم خیلی قشنگ بودن ناز بودن و تپل بودن من هم باهاشون بازی میکردم
ویک کبوتر داشتم سیاه بود اسمش زاغ بود
من هن عاشق اين زاغ بودم همش تودستم بود
داشتم راه میرفتم یهو پام گیر کرد خوردم زمین ویک تیکه سنگ. جلو بود ومنم ازاینکه این کبوتر بی گناه کاریش نشه دستم خورد به سنگ کبوتر کاریش نشد ولی دست من ناقص شد ازساق دست شکست
و مثل یک گوشت افتاده شده بود
مادرم گریه زاری میکرد هول شده بود میزد توسرخودش یا ابولفضل میگفت
منم گریه میکردم ولی درد داشتم
خلاصه مادرم منو سری برد پیش خدیجه خانم شکسته بند روستامون بود خدارحمتش کن فوت کرده است
ولی بنده خدا دستمو جا انداخت به مادرم سری ببر بیمارستان وگفت من جاش انداختم ولی استخوان رو باید دکتر متخصص جوش بدهد کار دکتر هست
خلاصه مامانم منو برد بیمارستان سبزوار بابام هم بنده خدا اومده بود مشهد کارمیکرد چون تازه کار پیدا کرده بود اومده بود مشهد کار می‌کرد
خلاصه بیمارستان سبزوار دکتراش،گفتن فقط باید پلاتین بزاریم تا جوش بخورد امامادرم زیربار نرفت گفت میرم مشهد مشهد مشهد تا درست کنند
بعدش با اون حالم مادرم آورد مشهد بابام اومد ترمینال مشهد دنبالمون باهم دیگه رفتیم بیمارستان فارابی بهترین بیمارستان مشهد ازلحاظ ارتوپدی میباشد ومتخصص های قوی دارد
خلاصه دکتر اخوان دستمو دید گفت ببرید اتاق عمل اگر جوش نخوره چاره‌ ای جز پلاتین نداریم که بزاریم
خلاصه منم خیلی وحشت زده بودم چون از پلاتین میترسیدم نمخاستم که دستمو پلاتین بزارن من خیلی ازامام رضا امام مهربانی ها التماس میکردم یا امام رضا کمکم کن‌ ای خدا بزرگ کمکم کن
راهی اتاق عمل شدم منو رو بیهوشی زدن وبیهوش شدم ودر اوقات بیهوشی یک چیز هایی میدیدم که توبهشت هستم پراز درختان سرسبز وزیبا ومیوه های خوشمزه تارفتم بخورم به هوش اومدم ودکتر اخوان را بالا سرم دیدم وگفت خواب خوبی بود اره 😂😂
منم دهنم خشک شده بود دستم توگچ بشدت درد میکرد ومیگفتم آب میخام ولی پرستار ها میگفتن نه باید دوساعت بگذره تا بتونی چیزی بخوری ولی به مادرم گفتن لب هاشو نم نم خیس کن
خلاصه شب شد منوبردن اتاق ارتوپدی یا همون عکس برداری که عکس بگیرن از دستم تابیینن دستم جوش خورده يا نه
منم استرس داشتم ناراحت بودم خدایا یه وقت جوش نخورده باشه......
صبح شد عکس رو بردیم پیش دکتر اخوان دکتر اخوان عکس را دید و گفت خانم کاظمی وآقای کاظمی الحمدالله دست پسرتون جوش خورده نگران نباشید دوماه دیگه هم بیارین گچ رو بازکنیم
خلاصه منم خوشحال شدم ویک نفس راحت کشید م
وگفتم خدایا ازت مممنونم یا امام رضا ازت مممنونم
😂😂😂😂 خلاصه این بود معجزه من که هیچوقت فراموش نمیکنم
دوستان عزیز شعرناب من منتظر آخرین معجزه هاتون هستیم واستاد عزیز جناب رحیم جان فخوری عزیز داور میباشد انشالله معجزه هاتون رو بنویسید ودروبلاگ ارسال کنید خوشحال میشم معجزه هاتونو بخونم ......
اسفند ماه ۱۴۰۱
🖋جواد کاظمی نیک 🖋


1