احساسی زیبا شهید بود و شهادت بود آنجا نگاهی از سعادت بود آنجا پرستو های عاشق پرکشیدند خدا هم در عبادت بود آنجا شب افروز 1/1/92 درود بر عزیزانم سال نو رو به همه ی عزیزان تبریک می گم از این که چند روزی نبودم معذرت می خوام باید بود خودم و اونجائی که گم شده بودم پیدا می کردم لای سنگریزه های شلمچه جائی که ذره ذره ی خاکش از گوشت و استخون عزیزام شلمچه برای من نقطه پرش بود پرشی که سقوط نداشت و نداره در هر سفر با هم سفرای خوبی آشنا می شم تو این سفر خانمی رو دیدم که با دخترش اومده بود نگاهش غربت و صمیمیت خاصی داشت با حس زیبای شلمچه پرواز می کرد خیلی دوست داشتم این حس زیبا رو تو قالب غزل بریزم ولی میدونستم که دریا رو نمی شه تو ظرف ریخت برام مهم نبود که کی چی فکر می کنه فقط می خواستم احساسش و درک کنم خوش به حال کسائی که می تونن بهترین باشن چون می دونم شما با نگاه یه هنرمند آشنا هستید و فکر منفی نمی کنید به زودی زود اثری آمیخته به احساس تقدیم می کنم دوستتون دارم شب افروز3/1/92
|