شعرناب

ذوالفقار شریعت شاعر خوزستانی

استاد "ذوالفقار شریعت"، شاعر خوزستانی زاده‌ی ۱۰ مرداد ماه ۱۳۴۵ خورشیدی، در بندر امام است.
ایشان موسس انجمن مستقل ادبی کار و موسس جشنواره دو سالانه‌ی خورهای احساس، ویژه انتخاب کتاب برتر شعر خوزستان است.
▪︎کتاب‌شناسی:
- بهار باغ همسایه. (۳ نوبت چاپ)
- واژه های خیس.
- هیس، نشر رامند تهران، ۱۳۸۹.
- سیب لب‌هایت که افتاد، نشر بوتیمار، ۱۳۹۱.
- سوت در ایستگاه برزخ، نشر شاسوسا، ۱۳۹۱.
- از رطوبت جنوب تا خلیج چشمانت.
- دلم می‌خواهد برگردم (اولین منظومه بلند شعر سپید پس از انقلاب).
▪︎نمونه‌ی شعر:
(۱)
[عروس نخل‌ها]
زیر نخلستان‌های مرطوب جنوب
آنجا که چایِ درون استکان‌های کمر باریک عربی را
بی‌هیچ تلخی می‌توان نوشید؛
می‌توان گوش سپرد
به گام‌های خسته‌ی جراحی
این رودِ به شماره افتاده نفس‌هایش
رودم، رودم، رودم
این رودت کیست
که این‌گونه ناله می‌کنی؟
برخیز
آبی به سر و رویَت بزن
عروس نخل‌ها به میهمانی‌ات آمده
با چهره‌ای گندم‌گون
چشمانی روشن
و موهایی که شالیزار را تداعی می‌کند
می‌رقصد
زیر مِینایی که باد را
به نکاح خود درآورده
لب می‌گشاید به لبخند
به سخن، به شعر
با شیرینیِ رطب‌هایی بر لب؛
اینجا مُضیفِ عاشقان جنوب است
بیستونش، رود
تیشه‌اش، نخل
و اشکش، شرجی
اینجا هیچ عاشقی ناکام نمی‌میرد
زندگی می‌کند.
(۲)
روزی که تمایلم به تو خوش‌تر بود
در دستِ چپم دو حلقه انگشتر بود
یک حلقه برای پیروی از مُد روز
یک حلقه نشان مومن برتر بود.
(۳)
تمام شعر‌های شهریورم را
دور خواهم ریخت
اگر
به مِهر
نیایی.
(۴)
قصه ما
لالایی کودکانی می‌شود
که از وحشت جدایی
پستان مادر را بهانه می‌کنند.
(۵)
حرف‌هایمان را
هیچ‌ کس نخواهد شنید
وقتی لب‌هایم
به لب‌هایت
بسته باشد.
(۶)
وقتی
چای را
با طعم شیرین لبانت
می‌توان خورد
قند
کیلويی هر چند که باشد
فرقی نمی‌کند.
(۷)
بهشت
مزدِ کمی است
برای کسی که از میانِ هزاران راه
عبور از میدان مین را
انتخاب کرد.
(۸)
دفتر شعرم را که ورق می‌زنی
فاتحه‌ای بخوان
برای واژه‌هایی
که سقط کرده‌ام.
(۹)
این سکوتت بشکن
و بگو لب‌هایت
کارشان را بکنند
من به اعجازِ لب قدسی‌ات ایمان دارم
چه کسی می‌داند
من در این ظهرِ نفس‌گیرِ جنوب
که به خرداد پُر از حادثه‌ای می‌ماند
از پیِ حادثه‌ی چشمِ تو لب می‌جویم
من به لب‌های تو ایمان دارم
تو از این شک بگذر
بوسه راهی به یقین خواهد جست.
(۱۰)
[زنبیل‌های جنوبی]
تو
از سرزمینِ نخلی
با موهای خرمایی
و چشمانی عسلی
که لب‌هایت را
شیرین می‌کند.
من
رطوبتِ خلیجم
با واژگانی پارسی
و شرجی‌ام
در زنبیل‌های جنوبی
اینجا
آفتاب، وجه مشترکِ ما
و باد
که در حجله‌ی غروب می‌رقصد
شاید
سوزِ غمناکِ چوپانی باشد
پیچیده در حنجره‌ی نی
از دامنه‌های زاگرس
با لهجه‌ای ایلیاتی
که در گوشِ اروند
مثنویِ جدایی می‌خواند
کسی چه می‌داند
شاید بلم‌ها
برای فردا
خوابِ خوشی دیده‌اند.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


1