شعر ، نثرشعر ، نثر شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته می شوند. به هر دو، کلام اطلاق می شود. در این جهت از همدیگر فرق نمی کنند. آنچه آنها را از هم جدا می سازند این عوامل است: [*] 1- هر کلامی که از وزن عروضی "متساوی" و "متکرر" و قافیه ی واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر. "خواجه نصیر" در اساس الاقتباس می نویسد: "نظر منطقی خاص است به تخییل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که وجهی اقتضای تخییل کند، پس شعر در عرف منطقی کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون مقفی". البته این معیار به اشعار کلاسیک اختصاص دارد، وگرنه شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه اما به آن شعر اطلاق می گردد. پس این که وزن و قافیه را به عنوان معیار تعیین کردیم، فقط در جهت اثباتی آن می باشد یعنی هر کلامی که وزن (متساوی و متکرر) و قافیه داشته باشد، شعر است. اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است. [*] 2- شعر مبتنی بر پایه های مشخص است. این پایه ها شعر را قوام بخشیده اند. خارج شدن از آن ممکن است، ساختمان آن را زیان و خطر برساند اما نثر اینگونه نمی باشد. شعر، مختص به اهل خود است. چنانچه در تعریف براهنی از شعر ذکر شد که "شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون می آید و با سکوت برمی گردد." یعنی شعر طوری است که وقتی شاعری شعرش را می سراید، کس دیگر نمی تواند آن را ادامه دهد. [*] 3- در نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف است. بر این اساس، نثر از پیچیدگی های کمتری برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن می رسد ولی در شعر، مخاطب تلاش می کند که در عین بدست آوردن پیام از آن لذت ببرد. برای این منظور مجبور است آن را در لفافه ی زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد. [*] 4- نوعی از نثر هست که در آن از صنایع بدیع و بیان زیادتر از معمول استفاده می شود. این نوع نثر را نثر ادبی می خوانند. به دلیل وجود صنایع، تأثیرات آن افزون از نثر معمول می باشد. چیزی که این نوع نثر را از شعر بازمی شناساند، نوع کششی که قدرت تأثیرگذاری شعر را افزایش می بخشد. [*] 5- در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد. چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ "خیال" را از عنصر اساسی در شعر برشمرده اند. [*] 6-دست نویسنده در نثر باز است. می تواند از کلمات راحت تر استفاده کند ولی در شعر اینگونه نیست. شاعر نمی تواند از هر نوع کلمه استفاده کند. هر کلمه نمی تواند پیام شاعر را منتقل کند. خیلی از کلمات است که با ساخت زبان شعر نمی خواند. بسیاری از واژه ها نمی توانند حامل تمام معنایی باشند که شاعر آنها را قصد کرده است. از این جهت واژه هایی را برمی گزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش بکشند. [*] 7- نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع دستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکل دستوری کلام به آن صورت شعری بخشیده است. [*] 8- نثر اغلب در بعد خاصی و در زمانه ی معینی شکل می گیرد از این جهت همیشه با "تاریخ خود" همراه است. شکل خود را در زمان و جهت خاصی آشکار می سازد؛ ولی شعر با "تاریخ خود" حرف نمی زند. از مقوله ی خاصی صحبت نمی کند و در زمانه ی معینی به گردش نمی افتد بلکه از تمام مقوله های علمی، تاریخی، اجتماعی و... گفتگو می کند و در تمام زمانه ها سفر می نماید. برای شعر نمی توان تاریخی را مشخص ساخت و بعد خاصی را تعیین نمود. [*] 9- نثر هم یک زبان است شعر هم یک زبان، لیکن شعر زبانی است که از حدود زبان نثر گذشته به زبان مستقلی دست پیداکرده است. به عبارت دیگر شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر نویسنده به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا می کند در حالی که شاعر می کوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا شعر را از سطح به عمق هدایت نماید. منبع نت
|