فصل هفت از کتاب مندنیا بدون اندیشه بی معنا است تفکر نه مقصد دارد نه انتها شاید ما در بغضی کار ها ازاد نباشیم ق ولی در اندشیدن ازاد هستیم و خداوند بزرگترین اندیشمند و معمار این جهان است می بینیم یه گوشه از محارت خداوند که ستاره گان را چطور کنار هم قرار داده که به یک دیگر اسیب نمی رسانند باید سخن را آغاز کنیم واین زمانه ی پر درد را بلکه بیدار کنم و بگویم ما به چیز ی جز نان شب می اندیشیم شب و روز آشفته ایم که به خیال مان دنیای همین دویدن است تا بتوانیم گذران روز مره باشیم از بزرگی از قدیمی ها شنیدم که گفت ای پار سا یان دنیا سرا سر رنج ا ست بیماری رنج است پیری رنج است فراغ رنج است مرگ دوستان رنج است حجرت از وتن رنج است و بر نیامدن میلیو ها هوایج رنج است خب دقد قه ی انها اینها بود ولی ولی دقدقه ما چیست نان شب یا چیزی فراتر از این است که ماا مروز صد ها بیشتر گرفتاری داریم که جز شب را به روز رساندن به برای اندیشیدن فرصتی نداریم که ما انسانیم نیاز به پرورش فکری ادبی و موسیقی های شاد داریم چرا ما نباید ، در اندیشیدن به جایی برسیم که از درد های ما به کاهد ما همه می دانیم سرزمینی که ما در ان به دنیا امده ایم که سرزمین بزرگان تاریخ بشر است همه ی هستی مردمانی که امروز دم به قوانین انسانی می زنندهمه سر معشه ی فرهنگشان از ایران وکتاب های پر رمز راز بزرگان ما است و ما به چه اندازه بد بختیم که دست به دامان انها بشویم وحال می بینیم برای رفتن فرزندانم به جایی دیگر برای اموزش علم که بیشتر از دانشمندان خودمان است چقدر خود را به زحمت می اندازیم و زندگیمان را تباه کنیم، تا بتوانیم فرزند مان را در دانشگا های انها برای تحصیل فرستیم بنا بر این همه ما دراندیشدن بسیار کوتاهی کردیم در اشتباه و گمراهی هستیم و وابسته به انها و امّا اندیشیدن، آن هم برای آنکه چطور با اندیشیه زندگی کنیم امروزه یک انسان یک عمر تا توان داردبرای زندگی زحمت می کشد تا زندگی برای زنده ماندن را بسازند بدون اینکه برای لذت و اسایش که لازمه ی زندگی است فکر کند این همان زندگی بی اندیشه است که پدر و مادران ما هم از ان بی بهر بودن ما را هم در بی بهره کردن واز اندیشیدن و خود سازی در گرفتا ری ها نجات گیرندحطی عبادت را هم که به ما یاد دادن انقدر بی معنی و بی مغز بود که بدون انکه چیزی از ان بفهمیم ان هم متوقّف می شود چون مجبوری یا با اکرا و بی مغز است برای مثال وقتی به مثله حجاب صحبت می شود می گویند برا چه چون از ریشه محکم نیست و دیگر عوامل هم به همین بی اثری و بی ثباتی است که هیچ چیز سر جای خودش نیست و پایدار نمی ماند معروفترین زندگی زندگی است که بر مبنای اندیشه پایه گذداری شود اگر به خود سازی و اندیشیه گری نپر دازیم زندگی پوچ است و بنیاد ی ندارد این بر می گردد به خانواده و جامعه بی ثبات پدر و و مادری که دقدقه اش نان شب باشد و کرایه منزل کجا هواسش به فرزندا ن باشد کجا در کدامین جلسه ای از فرهنک که نو اندیشی باشد بتواند شرکت کند این که می گویم جامعه جامعه هم بسیار نقش دارد چون بسیار تبقاتی شده است اگر روی ارمان اندیشه کار نشود بتر و بتر خواهد شد یک حدیث هم در این باره هست ساعتی اندیشیدن برتر است از هفتاد سال عبات مقابل است امّا اندیشه، کارکردِ دوگانه دارد، میتواند در جهت نیکی حرکت کند یا بدی،تفکر باید اخلاقی باشد اگر به طرف غیر اخلاقی برود دیگر بیماری است انوان مثال از شکست دیگران خوشحالی کند ولی اگر تفکر سالم باشد در پی حل مشکل می رود
|