باقر رمزی (باصر)در گذشت! سلام درود بر شما تقدیم به همه خوانندگان اشعار من که کماکان دوستشان دارم . زخم افيون ديدگان را طاقت تفسير نيست عطر گلها را سزائي جز خم تقطير نيست پير خويشم با چه رويي در جواني پا نهي در گليم آور تو پا را مهلت تعمير نيست اي سبكبالان عاشق بارتان بادا دعا كين ثقالت بار هم جز سوره انجير نيست ما ز اغوا زادگان درس تاني خوانده ايم دين و دنيا را همين بي راهه بي تاثير نيست اي كه تاك و آذرستان را به هم آميختي آخر اين قصه از مي جرعه اي تخدير نيست در مرام جمله خوبان صحبت از تقدير هست خوردن دينار و درهم قسمت و تقدير نيست سهم گلها زآتش دوزخ گلستان بود و بس ورنه ابرام اندرون حيله نخجير نيست درود بر شما : شاید بد نباشد در خصوص گذشته خودم چند سطری برایتان داشته باشم هر چند اینگونه مطالب خالی از لطف است و دیگر تکراریست من در سال هزار و سيصد و چهل و ينج در مشهد بدنیا آمدم و در دوران راهنمایی بخاطر عدم آگاهی خانواده ام ، از تحصیل دست کشیدم و در یکی از چاپخانه های مشهد مشغول بکار شدم . در سال هزار و سيصد و شصت و چهار عازم خدمت سربازی شدم و در مناطق جنگی سومار به مواد مخدر آلوده شدم. بعد از عملیات مرصاد در سال هزار و سيصد وشصت و هفت با اعتیاد کامل از خدمت ترخیص شدم و به کار قبلی ام برگشتم و در سال هزار و سيصد و هفتاد وسه با همان اعتیادی که داشتم تشکیل خانواده دادم و در سال هزار سيصد و هفتاد و شش صاحب فرزندی به نام بابک شدم . در سال هزار و سيصد و هفتاد و نه بخاطر اعتیاد متارکه نمودم و مهین ، فرزندم بابک را با خود برد. من همراه با کریستال و هروئین دوران کوچه گردی و کارتن خوابی را آغاز کردم و چند سالی در پارکها و خیابانها ، سرگردان با برگها می زیستم تا سال هزار و سيصد هشتاد و سه آن وضع ادامه داشت. در پاییز هشتاد و سه وارد درمان شدم و نوزده سال اعتیاد را به کناری نهاده و پاکی را تجربه کردم . در سال هشتادوپنج با زهرا که او نیز آلوده مواد بود و خودم برای ترک وی اقدام نموده بودم ازدواج کردم و در سال هشتاد و شش صاحب فرزندی دیگر به نام عارف شدم . در سال هشتاد ونه با ورود مادر زهرا به زندگی ام ، همسرم زهرا بعد از چهار سال پاکی مطلق از هر گونه مواد صناعی ، به مواد برگشت کرد و بعد از بيست و يك روز در کما بودن از دنیا رفت. اینبار با عارف یکسال را به تنهایی سپری کردیم تا سال نود که مجددا با هاجر ازدواج نمودم . در سال نود و يك اولین کتاب خودم را با عنوان « به جهنم سرد خوش آمدید » را به کمک عزیزانم تینا و زیبا به چاپ رساندم که بیش از دو هزار بیت غزل ، قصیده و مثنوی را در آن جای دادم و کتاب دیگرم به نام « صد غزل از کوچه دیوانه ها » ( آماده چاپ) که شامل اشعار جدیدم است را به رشته تحریر در آوردم . و اکنون با همسرم هاجر و عارف و فرزندی دیگر که خداوند به حقیر هدیه کرده است به نام فرهاد زندگی خوبی دارم و در مورخه 94/5/15 بعد از دوازده سال توانستم فرزندم بابک را ملاقات کنم واین چیزی نیست به جز موهبت خداوند جل جلاله که به حقیر ارزانی داشته است . خدایا خیلی دوستت دارم . فعالیتها من : ........................................ ( به جهنم سرد خوش آمدید ، مجموعه اشعار بدون ویرایش ) چاپ شده ( تو میدونیو خودت ) چاپ شده در دست چاپ : ( اعتیاد معضل هزاره ) ( مناظره اعتیاد ) (دهقان دروغگو ، چوپان فداکار ) در حال چاپ ( صد غزل از کوچه دیوانه ها ، ( اشعار جدید ) دفترچه بغلی سیاه مشقهای من( اشعار جدید ) از تغییر تا باور ( پیشگیری از باز گشت به مواد مخدر) چاپ شده خوشه های تگرگ ( شطحیات ) نسل سوخته دو جلدی غلام قمر ( شطحیات ) و (تا آینده چه شود ...................) وبلاگهای من با عنوان ( معتادان گمنام شاعر ) و ( ادیبانه های من ) است ، لطفا وارد شوید و از نظرات خود مرا بی بهره نگذارید . باقر رمزی باصر و آینده اینگونه شد ..... که جناب رمزی عزیز در تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۱۶ (شانزدهم دی ماه هزار و چهارصد و یک) مصادف با روز جمعه و سالروز وفات حضرت ام البنین(سلام الله علیهم) بعد از عمری فعالیت در زمینه ی اعتیاد و دغدغه های فرهنگی و ادبی به رحمت خدا شتافتند. امید که روح این بزرگمرد شعر و شعور در آرامش ابدی باشد. روحشان شاد و یادشان گرامی 🖤
|