شعرناب

آرامشی وِلَرم

آرامشی وِلَرم
شوهرش تازه مأموریت یافته بود که به آن شهرِ جنوبیِ داغ برود که همسرش را هم با خود برد ، چونکه شرکت به آنها یک خانه اختصاص داده بود ، اولین استحمامِ خانم ، خاطره ای شد همیشگی . وارد حمام که شد ، دید دوش حمام یک شیردارد ، تعجب کرد . شیررا که بازکرد ازداغیِ آب تنش سوخت . سریعاً شیر را بست و شوهرش را صدا زد : " این چه وضعشه ؟ "
شوهر درطرفة العینی همه چیز دستگیرش شد . آبِ حمام ازتانکری بزرگ تأمین میشد که بدونِ آبگرمکن
و ... آبش تنها با گرمای خورشید گرم میشد ، تازه فهمید آنجا به آبسردکن نیاز دارد نه آبگرمکن .
وقتی موضوع را به خانمش گفت ، خانم به او گفت : لابد اینها وقتِ حمامشان را درساعاتی ازشبانه روز تنظیم میکنند که نسوزند . لااقل برو هرچی یخ توو جایخی هست را تووی این تانکر لعنتی بریز تا بتونم لااقل خودمو آب بکشم ، تو هم با این مأموریتِ کوفتیت .
همونطور که غر میزد بلند بلند با خودش گفت : حالا جهنمو چیکار کنیم ؟ لابد از بهشتی ها خنکایی طلب کنیم مثل وقتی که از اونها نوررا طلب کردند، جواب میدهند که به زمین برو ودوباره زنده شو واز اونجا خنکی کسب کن به مانندِ کسبِ نور .
شوهر که این واژه های آتشین را از زبانِ همسرش می شنید برخود لرزید ، انگاردرآن گرما سردش شده باشد . تازه واردِ خانه شده بودند و خانم پس از رسیدن ، اول به یه دوشِ آبِ سرد فکر کرده بود قبل از روشن کردنِ کولرِ گازی .
شوهر، سریعاً کولرِ گازی را روشن کرد و مقابلش کلی کِیف کرد .
یه لیوان آبسرد ازیخچال برداشت وآنرا یه نفس سرکشید و یک لیوان هم برای همسرش برد . هردوکیفور شدند . همسرش که کنارش روی کاناپه نشست ، حالا وقتِ گپ و گفت بود .
شوهر، مقوله ی تعصبات را پیش کشید و گفت : بی تعصبی با بی غیرتی یه ارتباطهایی داره و سردی و یخ بودنش آدم را آزرده میکنه . تعصبات کوروجاهلانه هم عذابِ جهنمیِ داغی را برای آدم تدارک میبینه که قابلِ تحمل نیست و اینهمه ، وقتی که صحبت از ابد باشه خیلی وحشتناکه .
همسرش با تکان دادنِ سر همه حرفهای شوهرش را تأئید میکرد و شوهر ادامه داد که آرامش، محصولِ ولرمیِ عقیده هاست که تعصباتِ بیمارگونه وقتی در آدمی بروز کرد مطمئن باش که نفله ش میکنه ، به سوزشی یا به یخ زدنی .
ادامه داد که میگویند : سادات جهنمی نمیشن و بَدان شان بجای جهنم به زمهریر میروند . همسرش گفت :
سیاه شده استخوان و قانقاریای ناشی ازسرما هم دستِ کمی از سوختن و جزغاله شدن نداره ونتیجه عذاب است و عذاب ، پس همون بهتر که عاقلانه عمل کنیم . جوگیر هم نشویم .
: یکی میگفت ازاین حرفها دست بردار، کدام جهنم کدام بهشت؟ جوابِ این حرف را به زیبایی یک نفرکه اعتقادِ زیادی نداشت به اوداد . او گفت : دوستِ من ! اگربه پاکی ای همچون خدا ، معتقد باشی ، ازخوبی هیچگاه ضررنمیکنی، چه بهشتی درکارباشد یا نباشد و ازبدی همیشه ضررمیکنی چه جهنمی درکار باشد یا نباشد . پس عاقلانه ، خوب بودنست وکناره گیری ازبدی . حال میپرسی خوب وبد چیست؟ ازفطرت و
وجدانت بپرس ، آنها به تو میگویند و همچون معلمی باسواد و صبور، هیچگاه از ارائه ی معلوماتشان که خدایی ست ، کوتاهی نمیکنند . فقط به حرفهایشان همیشه خوب گوش بده و پابرهنه میونِ حرفهایشان که همیشه خوبست نَدو . همین یک کار را که بکنی مطمئن باش که به آرامش میرسی ، به سعادتی ناب .
بهمن بیدقی 1401/10/6


1