واقعاً چه خبره ؟واقعاً چه خبره ؟ رفته بودم گردو بخرم ، دیدم نسبت به چند روز پیش که خریده بودم خیلی گرون ترشده بود . از فروشنده پرسیدم : چرا اینقدر گرون ؟ گفت : خُب دلارگرون شده ! گفتم برای گردوخارجی باشه قبول ، گردو ایرانی که مال خودمونه اون چرا معادلش رفته بالا ؟ خندید و گفت : راست میگید ، اینو دیگه خودمم نمیدونم . تووی بازیِ گرونی ، یادِ خیلی چیزا افتادم . فکرم رفت به چند سال پیش ، زمان قبولِ قطعنامه ، دلار و سکه یه دفعه قیمتش افت کرد . پدرِ دوستم که ضرر کرده بود نصفِ بدنش فلج شد . دوستم میگفت : اگه از سر تا پاش یه خط کش بذاریم دقیقاً نصف بدنش فلجه . اون موقع رو الآن نمیدونم ، ولی بواسطه ی ازدواجم سالِ71 رُو خوب یادمه ، سکه ی بهار آزادی حدود ۱۲هزار تومان بود و من تازه استخدام شده بودم . حقوقم ۵۰ هزار تومان بود ، یعنی یه تازه کار بودم که با چندساعتِ ناقابل اضافه کاری ، میتونستم پنج تا سکه بخرم ، ولی حالا با ۳۰ سال سابقه کار ، میتونم یه دونه نیم سکه بخرم . یعنی حدود ۱۳۰۰ برابر. واقعاً چه خبره ؟ یادمه سالِ 57 ، یه خونه ی صدمتریِ خوب رُو میشد با 300هزارتومن خرید ، 300هزارتومن به آجیل - فروش دادم و یه کیلو گردو خریدم اومدم خونه . یادِ قدیما افتادم که اگه یه موش توی خونه پیدا میشد ، روی تله موش ، گردو میذاشتن . به خودم گفتم : خدا کنه سروکله ی موش پیدا نشه که گردو که هیچی ، پنیرهم نمیشه برای آقا موشه یه خانم موشه گذاشت. وسعمون نمیرسه ، مخصوصاً برای ما بازنشسته ها . حتی گندم مرغی ، برای یاکریما و کفترچاهی ها ، اینقدر گرون شده که به فروشنده گفتم : کاش میشد پولشو به خودشون میدادیم خودشون برن تهیه کنن . چی بگم والّا یعنی همون پدرِ دوستم که اونطوری ناسورشد اگه میومد تووی جرگه ی منتظران ، الآن قصری داشت و حالشو میبرد ولی هول وَرِش داشت و اونطوری چپ و چل شد . این گرونیِ فجیع رُو که می بینم به قولِ نقش اول سریالِ دودکش ، بدجور میرم توو آمپاس ، اینم ثمره ی بلدم بلدمه و ثمره ی لُغُز خوندن و قُمپز درکردنه ، و دقیقاً به قولِ ایشون ، وقتی یکی میگه خیالت راحت ومیگه همه چیزدرست میشه ، بدترنگران میشم و امیدم قطع میشه که چیزی درست بشه . ایشون هروقت میشنید کسی میگفت من درستش میکنم میگفت: میشه حرف نزنی؟ تا وقتی حرف نزدی همه چیزخودبخود درسته ، تو که حرف میزنی همه چیز میریزه به هم . چون با عقبه ای که سراغ داریم به ضِرسِ قاطع با اینهمه قیف و قُپی ، کو فیروزی و نصرتی ؟ بهمن بیدقی 1401/8/25
|