شعرناب

در تجلیل سعدی شیرین سخن

در جریان گفت و شنودهای مخالفان و موافقان در یکی از صفحات شعر ناب، این سوال که:
آیا آثار سعدی شعر است یا نظم؟!
مطرح شد و مطالبی به ذهنم خطور کرد و در همان صفحه نگاشتم. اکنون پس از ویرایش و با هدف تجلیل از سعدی شیرین سخن، این مطلب را به میهمانان صفحه ام هدیه می کنم:
مثل نسبت ابزار با هر هنر دیگری، هیچ شعری با قلم متولد نمی شود. قلم فقط بذر سخن را می پاشد. کسی که بذری را در دست بگیرد و قاطعانه بگوید درخت نخواهد شد یا درخت خواهد شد جنگل را نمی شناسد و جنگلی نیست.
پا بگیرد یا نگیرد، هیچ معلوم نیست تا در ذهن مخاطب کاشته شود.
شعر فقط در ذهن مخاطب جوانه می زند و «متولد» می شود
تا شاید روزی نهال شود
شاید درخت
و شاید جنگل ...
اما نشانه آنکه شعر در ذهن مخاطب جوانه زده و متولد شده است برانگیختن احساس و عاطفه است. «لرزیدن دل است» و در برون، شنیدن چنین جملاتی از اوست:
با شعرت خندیدم.
با شعرت گریستم.
دلم لرزید.
از شوق خوابم نبرد.
از ذوق برایت دست زدم.
و...
حال برسیم به سعدی شیرین سخن. یک بیت معروف از او را همه شنیده اید:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
بی شک این بیت «شناخت» می دهد. همچین «نظم» است. اما در این زمانه، هنوز کسی هست که احساسش با شنیدن این بیت برانگیخته شود؟
آری
از هر صد نفر ایرانی، احساس و عاطفه چند نفر با این شعر برانگیخته می شود؟
در پاسخ می گوییم:
می دانیم منظورتان چیست! امروز نسبت به 200 سال قبل، ایرانیان کمتری (خصوصا جوانان) با این بیت ذوق می کنند. با تحولاتی که در حدود 60 تا 70 سال گذشته (خصوصا پس از جدایی ادبی شاملو از نیما) افتاده است ذائقه ادبی ایرانیان تغییر کرده است.
مشابه همین بحث، در مورد موسیقی سنتی و مدرن هم وجود دارد.
اما امروز هم، درصد کمی از مخاطبان در مواجهه با این بیت و نظایر آن از شاعرانی مانند رودکی، سعدی، فردوسی یا... هم «پند» می آموزند و هم «ذوق» می کنند.
تا زمانی که مخاطبانی هر چند اندک وجود دارند که با این قبیل اشعار، احساس و عاطفه شان تحریک می شود این گونه پرقدمت از اشعار، قطعا شعر هستند و هنوز در دشت گلگون ادبیات ایران، منقرض نشده اند. تا ببینیم 50 سال بعد چه اتفاقی می افتد...
و اما بعد
کاش بعد از صد سال مجادله بیهوده، این بساط تکفیرمسلکانه «شعر نیست و شعر هست» جمع می شد. مشفقانه و به عنوان برادر کوچکتان، به همه جریان های ادبی از نظرگاه عام و فراادبی فلسفه هنر می گویم و هشدار می دهم که رویکرد سلبی به سبک و مکتب و هویت اثر دیگری، آفتی است بیش از همه بر جان قلم خودتان و عاقبتی جز محو شدن از تاریخ ادبیات ایران ندارد.
توانتان را صرف «لنگ کردن» رقبای مسابقه نکنید و نبوغتان را بر دویدن خودتان متمرکز نمایید.
چه کسی سند جنگل سرسبز ادبیات ایران زمین را به نام شما زده است که در مورد گونه های درخت و گل و گیاه آن تصمیم بگیربد کدام باشد یا نباشد؟!
این جنگل در گذر زمان و با دخالت طبیعی جنگل بانی به نام «مخاطب»، گونه ها را می زاید، می فرساید، ادغام می کند، می پراکند، محدود می کند، منقرض می کند، محو می کند و...
و گونه ها برای «بودن، ماندن و شدن» نیازی به اجازه و تایید کسی جز همنوایی همان جنگل بان را ندارند.
و چه زهرخندی بر لب دارم در سال 1401 هجری شمسی، وقتی می شنوم کسی یا کسانی هم وجود دارند در مورد آثار شاهکار اعجوبه شعر پارسی، سعدی شیرین سخن، تشکیک می کنند که:
آیا شعر هست؟؟؟!!!


2