استاد احمد شاملو عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع / عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن» این بیت سنایی غزنوی حقیقتی را بیان میکند. واقعیتی را و این حقیقت، این واقعیت در مورد احمد شاملو نیز صادق است. اما شاعر شیرین سخن بودن تمام مساله نیست. شاعر موردنظر ما میتواند شیرین سخن باشد اما دستگاه فکری و جهانبینی نداشته باشد. شاعر به معنای راستین واژه باشد اما در شعر خویش مسائل مهمی را مطرح نکرده باشد. مثلا منوچهریدامغانی و فرخیسیستانی را میتوان پایههای تصویرسازی و خیالپردازی در شعر فارسی دانست و از فحول شعرای زبان پارسی ولی سراسر دیوان آنها یا دیوان شاعر بزرگی همچون ازرقی هروی را برای نمونه اگر بگردی شاید گفته و مفاهیم حاصل از اندیشه یا مطالب حاوی معانی بکر و مهمی که بیان کردهاند از ۵۰ یا ۱۰۰ بیت تجاوز نکند. اگرچه میتوان با اغماض شعر آنها را هم حاوی نوعی دیدگاه خوشباشانه و منفعتطلبانه دانست اما شعر خیام سراسر اندیشه است. شعر مولانا سراسر معناست و شعر حافظ سراسر اندیشه و معنا و رمز و موضعگیری سیاسی است و هر کدام نگاه خاص خود را به هستی و پدیدههای آن دارند. خب اینها بر جامعه و فرهنگ قرن از پی قرن و نسل از پی نسل بر انسان و جهان بر زمان و زمانه تاثیر بیشتری گذاشتهاند. پس شاعری شیرینسخن که نگاه ویژه خود را به هستی و پدیدهها دارا بوده، اندیشه و جهانبینی هم داشته باشد و بر روزگار خود و روزگاران پس از خود تاثیر بگذارد، مسالهاش با شاعر شیرین سخن صرف فرق میکند. از طرفی شاعر میتواند شیرین سخن و اندیشمند باشد و شعرش دارای جهانبینی و سرشار از اندیشههای مهم و معانی بکر و ارزشمند باشد اما به دلیل مشهور نبودن و دیده و خوانده نشدن در زمان خود نتواند تاثیرچندانی بر انسانها و جامعه و فرهنگ آنها بگذارد. برای مشهور شدن، دیده شدن، خوانده شدن، پذیرفته شدن و… عمرهایی که سنایی گفت باید با اعمال، مواضع، بختها، موقعیتها، همکاریها، دوری گزیدنها، شناختها و بینشها، تیزهوشیها، تواناییها و… پشتیبانی شوند. شاعر مورد بحث ما در این یادداشت یعنی احمد شاملو تمام این ویژگیها را دارد. شاعری با آثار و اشعار ارزشمند که محبوبیت و شهرت بسیاری هم کسب کرده و بر فرهنگ و جامعه ایران طی چند دهه و بر چند نسل به شدت تاثیرگذار بوده است. بخش قابلتوجهی از جامعه ایران با شعر او زندگی کردهاند، عاشق شدهاند، مبارزه کردهاند، مردهاند، به درک تازهتری از جهان و روابط آن دست یافتهاند همچنین به درک بهتر و تازهتری از انسان. افراد بسیاری طی سالها و دههها از شعر او لذت هنری بردهاند و عواطف و هیجاناتشان را با شعر او غنا بخشیدهاند. باری بدین ترتیب شاملو شاعر بسیار مهمی است و روشنفکری مطرح و به باور این قلم در میان معاصران، مهمترین شاعر ما و شاید در کنار هدایت مهمترین روشنفکر ادبی ما نیز. به همین مناسبت علاقهمندان او بسیارند و شیفتگانی دارد. روشنفکری ایران او را شاعر ملی مینامد و همواره در برابر مخالفان و منتقدان تمامقد از او دفاع کرده است چراکه شاملو مخالفان، منتقدان و دشمنانی نیز دارد. اینکه چه کسانی و با چه اهدافی با او مخالفت یا دشمنی کردهاند و میکنند یا چه کسانی و به چه دلیل انتقاداتی را به کار، اندیشه و رفتار او وارد میدانند و دیگر اینکه چرا جریان روشنفکری به ویژه روشنفکری ادبی ایران تا این اندازه به حفظ وجاهت او اهمیت میدهد و بر سر حفظ چهره انسانی باقی مانده از او حساس است و بر ارزشمند بودن اندیشهها، آثار و اشعار و مواضع آزادیخواهانه، عدالتطبانه و روشنفکرانه او پافشاری میکند، حکایت از اهمیت او دارد. در این نوشتار ما به برخی دلایل مهم بودن شاملو میپردازیم که عبارتند از: ارزش هنری و مفهومی آثار او که در پرتو شهرت و محبوبیت او بهتر و بیشتر دیده شدهاند و از جهتی خود از دلایل این شهرتاند و نیز تاثیرگذاری آنها بر فرهنگ و جامعه و انسان ایرانی معاصر. در واقع ما در خلال طرح مسائلی که باعث شهرت به حق و نیکنامی شاملو در ادبیات معاصر شدهاند به ارزش هنری و مفهومی و تاثیرگذاری آثار او نیز میپردازیم که دلیل اهمیت او برای جریان روشنفکری ایران و بخش عمده دلایل مخالفتهای مخالفان او نیز همینها هستند. اگرچه در دشمنیها و مخالفتها دلایل دیگری هم دخیلاند. از منتقدین سخن نمیگوییم چراکه انتقاد حق هر کسی است. در ادامه آنچه گفتیم اکنون باید به دلایل شهرت شاملو بپردازیم. از دلایل شهرت شاملو میتوان به این موارد اشاره کرد: استعداد و قریحه شعری که دست در دست پشتکار و ابداع و نوآوری و دانش غیرآکادمیک ولی بالای ادبی و بینش شاعرانه و روشنفکرانه، پایههای شعر بینظیر او شدهاند و شعری سراسر خیال و زیبایی و عاطفه و اندیشه و آزادمنشی و مواضع انسانی و تازگی و نوگرایی آفریدهاند. ابداع نوعی شعر به نام شعر سپید یا شعر شاملویی که شعری است به نثر اما آهنگین و بعد از او بیش از ۷۰درصد از اشعار جدی متناسب با زمانه و ارزشمندی را که شاعران در زبان فارسی خلق کردهاند، میتوان ادامه شعر سپید یا منثور شاملو دانست. البته پیش از شاملو افرادی همچون محمد مقدم در«راز نیمه شب» و همانطور که شاملو گفته، منوچهر شیبانی اشعاری بدون وزن و منثور نوشته بودند اما نهایتا این شاملو بود که قطعات ارزشمند شعری در این شیوه آفرید و در باب چگونگی و علل پرداختن به شعر بدون وزن توضیحات روشنگری ارایه داد. با فاصله و بیفاصله از شعر، شاملو به معنای واقعی کلمه نویسندهای روشنفکر بود. ضد بتسازی و تفکر کلیشهای و دگماندیشی و کیش شخصیت بود. مخالف با استبداد، دیکتاتوری و فاشیسم بود و چپگرایی برابریطلب و ضدسرمایهداری آگاه به مسوولیت خویش و مسوولیت انسان و اجراکننده آن. متعهد به انسان، آزادی و عدالت و متعهد به کارش؛ با این حال، شعرش شعاری و یک لایه نبود. عمله ظلم شدن را نمیپذیرفت و به استقلال هنرمند و روشنفکر اعتقاد داشت. شرافت خود و قلم را حفظ کرد و به استخدام قدرتها درنیامد. بینش بالایی داشت در شناخت مسائل و پیشبینی آینده و سنجش اوضاع. در تعهد و اهداف آزادیخواهانه اهل خیانت نبود و وفادار بود و پایمرد. آرمانگرا بود اما خشکمغز نبود و به آرمانهای انسانیاش وفادار ماند بیآنکه تعصب کورش کند. شاملو مبارز بود و با سلاح قلم مبارزه میکرد. مواضع او مترقی بود؛ اندیشههایش هم. در موضعگیری و اظهارنظر شجاع بود و این باعث میشد گاهی اشتباه یا تندروی کند. انسانیت را برتر از هر چیز میدانست و این را در برخوردش با ترور و آدمکشی خسرو روزبه میبینیم؛ در مساله ترور محمد مسعود، روزنامهنگار نه چندان سلیمالنفس. کار احمد شاملو مدرن بود و او خود نوگرا. شاملو فرزند زمان خویشتن بود. اشعار کلاسیکش را استادانه سروده است. با این حال مخالف سنتگرایی و تکرار بود. مدرن اما متعادل بود. شاملو از عشق طرفداری میکرد و بارها هرزگی را نکوهش کرده و عشق را ستوده است. زیبا بود و چهرهای استوار و باشکوه و جذاب داشت. شیکپوش بود اما جلف نبود. صدایی رویایی، مردانه، دلنشین و گیرا داشت و اشعاری از خودش و دیگران را روی آهنگهایی خاطرهانگیز دکلمه کرده است. موسیقی را میشناخت و اینکه برخی خوانندگان درجه یک پاپ و راک اشعارش را روی آهنگهایی از آهنگسازان درجه یک این عرصه خواندند در کنار آن دکلمهها در بیشتر و بیشتر شدن شهرتش بیتاثیر نبود. آری شاملو در نوآوری شاعرانه هم متعادل بود. این را در مخالفتش با هوشنگ ایرانی میتوان دید. پشتکار بسیار داشت و انسانی نستوه و خستگیناپذیر بود. روزنامهنگاری، ترجمه شعر، داستان، سناریو، دکلمه و گردآوری و تالیف «کتاب کوچه» که خود به تنهایی کار یک آکادمی است، ماحصل عمر پر بار او هستند. کتاب کوچه باعث شد شاملو با کنه فرهنگ این ملت آشنا شود و شعرش را با آن پیوند بزند. نثر شاخص و عالی، طنزهای درجه یک مثلا در کتاب «روزنامه سفر میمنت اثر ایالات متفرقه امریغ» و طنز کلامی و نادرهگویی در کلام، نوعی طنازانه مودبانه با حفظ پرستیژ استفاده از کلامی غیر بورژوایی اما فاخر از ویژگیهای قلم او هستند. اطراف شاملو پر بود از انسانهای درجه یک و حرفهای اهل دانش که همنشینی با آنها در رشد اندیشه و شناخت شاملو از مسائل تاثیرگذار بوده است. همچنین در معرفی کردن آثار او به هنرمندان دیگر و مردم اهل مطالعه جامعه و در کل شناخته شدن او، آهنگسازان، عکاسان، گرافیستها، مجسمهسازان، سینماگران و… . شاملو در آغاز میهنپرستی افراطی بود. بعدها با ترقی فکری از فاشیسم به مرامی انسانگرا رسید و میهندوستی انسانگرا شد و به پیوندی عمیق با ریشههای خود ضمن جهانی و انسانی اندیشیدن رسید. در این دوران بود که در جواب اینکه چرا به غرب مهاجرت نمیکنید، گفت: «چراغم در این خانه میسوزد.» با این حال باید او را غربگرایی ایرانی یا یک ایرانی غربگرا دانست که بیریشه نبود و نشد. چراغش در این خانه میسوخت و این برای اینکه او را شاعر ملی بدانند، دلیل محکم و مهمی است. میدانیم شاعری، تنها شعر گفتن نیست. شاعری یک نوع منش هم هست. برخی شاعران از این عوالم بویی نبردهاند. بیپرنسیب و بدمنش هستند اما شاملو، منش شاعرانهای داشت که بهروز شده بود. شاعر نمیتواند خسیس، نارفیق، بیمعرفت، نامرد، آدمفروش و سنگدل، سختگیر، بیانعطاف و بیوجود و خبیث و بیش از حد مقرراتی و منظم باشد. نمیتواند با دیگران از موضع تحقیر کردن و خوارداشت رفتار کند. نمیتواند نسبت به زیباییها و زشتیها بیتفاوت باشد. شاعر امروز نمیتواند گداصفت و صلهبگیر باشد. در قدیم هم حسنطلبی بود یعنی این کار زشت را به زیبایی سعی میکردند، بپوشانند. ممکن است شاعرانی چنین باشند اما آنها منش شاعرانه ندارند. شاملو منش شاعرانه داشت و این منش را بهروز کرده بود. رفیقباز بود. خوش برخورد بود. صمیمی بود و… اینها را از خلال نامهها، خاطرهها و عکسهای مربوط به او میتوان دریافت. «من آن غولِ زیبایم/ که در استوای شب ایستاده است» پیش از این گفتیم شاملو جذاب بود و خودش به این امر واقف بود. او شیکپوش و مرتب بود.«امروز، شاعر باید لباسِ خوب بپوشد/ کفشِ تمیزِ واکس زده باید به پا کند» و اینها در اقبال عمومی به او تاثیرگذار بود اما باید دقت کرد، شاملو مدگرا نبود. جلف نبود. شاملو به نحوی شیکپوش بود که انسان عقلگرای متمدن ایرانی آن روز میپسندید و طبعا امروز هم. مجتبی عبداللهنژاد به نکات مهمی در مورد شاملو توجه کرده است که دیگران کمتر به آن پرداختهاند. دو نکته که او در باب شاملو مطرح کرده بسیار حایز اهمیتاند و برای روشن شدن زوایای بحث ما مفید واقع میشوند. ببینید چه چیزهایی دست به دست هم میدهند تا شخصی شاعر و شاعری مشهور و شاعر مشهوری تاثیرگذار شود. یکی از نوشتههای زندهیاد عبداللهنژاد در باب زبان رسم پوشاک، آراستگی و نوع پوشش شاملوست: او در مقالهای با عنوان نشانهشناسی سیمای شاملو چنین نوشته است: «چیزی در سیما [ی شاملو] برایم تازگی داشت. رازی داشت که مسحورم کرده بود، ولی چه رازی؟ چند سالی طول کشید تا بفهمم. آرایش موها، رنگ و مدل لباسها، طرز نگاهها، ژست قرار گرفتنش در مقابل دوربین و… همه اینها معنادار است؛ ولی موضوع فقط عکسها نیست. خود شاملو هم سیمای باشکوهی داشت. آراسته، فاخر، مغرور و… غرور در ارتفاع شکوهناک فروتنی. بارت ۶ سال کار کرد تا زبان رسم پوشاک را فهمید و دلالتهای معنایی آن را در کتابی به همین نام توصیف کرد. شاملو قبل از بارت از زبان رسم پوشاک آگاه بود. شاملو زبان لباس را بلد بود. میدانست که لباس نوعی فرازبان است. نه فقط فرازبانی برای درک معنای آثاری که هنرمند خلق میکند بلکه فرازبانی برای درک معنای غایی زندگی. سیمای شاملو سیمای زمانه بود؛ زمانهای که درک جدیدی از معنای زندگی پیدا کرده بود. زندگی دیگر چیزی حقیر و چرکین و آلوده تلقی نمیشد بلکه هدیهای بود آراسته و گرانبها که به خودی خود ارزش داشت.»۲ این زیبایی امروزی بودن، متشخص بودن و مرتب و شیکپوش بودن و نو بودن یکی از عمده دلایل توجه مثبت به شاملو بوده است. در همین زمینه ژست و فیگور شخصی و اجتماعی شاملو هم قابل بررسی است و مدگرا نبودن در پوشش و آرایش و وضعیت ظاهری در صورت شعر او هم وجود دارد. در مورد مضامین شعری محتوای شعر جای بحث بیشتری وجود دارد. دومین مسالهای که عبداللهنژاد به آن پرداخته است به شناخت شاملو از فرهنگ و زبان و به شناخت صداها مربوط میشود: «یکی از استعدادهای جوراجوری که شاملو داشت و من در جای دیگری با تفصیل بیشتر از آن سخن گفتهام، شناخت او از صداها بود. من کس دیگری را ندیدهام که به اندازه شاملو از صداها شناخت داشته باشد. اصلا شعر شاملو شعر صداست. شاملو عاشق صدا بود. شما کس دیگری را پیدا نمیکنید که اینقدر در شعرش صدا وجود داشته باشد. اینقدر در شعرش اسم صوت وجود داشته باشد و همه این اسمها را هم بجا و درست به کار برده باشد. از اسمهای رایج مثل همهمه و هلهله و غلغله و قهقهه و چهچهه گرفته تا اسمهایی که انگار بیشتر دستاورد خودش بود. خودش آنها را ساخته بود، مثل رپرپه طبل و داردار شیپور و غشغشه مسلسل و لهله باد و لاهلاه سوز زمستانی و هرّای دیوانگان و امثال اینها. شعر شاملو پر از این صداهاست. در نثر هم همین طور. در ترجمه «دن آرام» بهقدری از این صداها وجود دارد که خواننده شگفتزده میشود.»۳ در این میان آنچه باعث میشود شاملو نه چنانکه مخالفان روشنفکری میگویند بت بلکه سمبل روشنفکری به ویژه روشنفکری ادبی ایران باشد و جریان روشنفکری ضمن آنکه اگر در جایی لازم بوده یا باشد، انتقادات خود را هم نسبت به او و کارش مطرح کرده و میکند اما همواره برای دفاع از او آماده است. همین روحیه انتقادی معترض مبارز و پایدار و وفادار و تسلیمناپذیر اوست و اندیشههای مدرن و مترقی آزادیخواهانه انسانی و عدالتطلبانه او که در بستری از کار ادبی بسیار ارزشمند یا در سخنانی که نشان از درک و بینش بالا در کنار دانشی غیرآکادمیک دارند همچنین مواضع روشن و انسانگرایانه او و شجاعت و بیپروا بودنش و همکاری نکردن او با قدرتهای مسلط است. مخالفان او که در قدرت هستند یا هوادار قدرت هم به همین دلیل با او مخالفند و به دو دلیل دیگر طرفداران رژیم گذشته به علت انتقاد او به شاهنامه و اینکه او را ضدایرانی میدانند و عدهای هم به دلیل چپگرا بودن شاملو؛ اما مخالفان هنری شاملو بیشتر به ۳ دلیل با او مخالفند. محافظهکاران ادبی به دلیل دستکاری در قالبهای کلاسیک شعر فارسی و حتی برخی که کمی پیش آمدهاند به دلیل منثور بودن شعرش که حتی وزن نیمایی را هم مراعات نکرده است. علاقهمندان به ایران و شاهنامه به دلیل سخنان شاملو در باب شاهنامه و فردوسی و اسطوره ضحاک و علاقهمندان به موسیقی سنتی به دلیل سخنان او در باب موسیقی سنتی که همین اظهارنظر کردنهای بیپروای شاملو هم اگرچه گاه خالی از اشکال و حتی اشکالات بزرگ نبوده، نشان از شجاعت او در ابراز عقیده مخالف جریان مسلط روزگار دارند و بر هرچه بیشتر شدن شهرتش بیتاثیر نبودهاند.
|