شعرناب

همت علی اکرادی شاعر هرسینی

استاد "همت‌علی اكرادی" متخلص به "هـ.الف.پندار" شاعر کرمانشاهی، در شهریور ۱۳۴۲ (در شناسنامه ۱۰ فروردين‌ ماه ۱۳۴۴ ثبت شده) خورشيدی، در محله‌ی ده بالای هرسين ديده به جهان گشود.
پس اخذ مدرك ديپلم در رشته‌ی تحصيی ادبيات و علوم انسانی، وارد دانشسرای تربيت معلم كرمانشاه گرديده و به استخدام آموزش و پرورش درآمد و تا سال ۱۳۸۷ که بازنشسته شد.
او در نوجوانی با تشويق دايی‌اش، زنده‌ياد "محمد رحيم رفيعی" سرودن شعر را آغاز نمود و با حضور در انجمن ادبی سخن رشد و شکوفایی یافت و در مدت دو سال، ۱۴ عنوان دفتر انجمن ادبی سخن را با حمايت امور هنری ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی كرمانشاه به چاپ رساند.
وي در سال ۱۳۷۴ مجری برنامه‌های فرهنگی و ادبی صدا و سيمای كرمانشاه بود و در اين مدت توانست با حمايت اداره‌ی فرهنگ و ارشاد اسلامی، كنگره‌ی سراسری شعر "از غدير تا عاشورا"، را در استان كرمانشاه برگزار نمايد و كتابی به اين نام به چاپ برساند. همچنين ایشان مبدع برنامه‌ی "با كاروان شعر و موسيقی" با عنوان "نسيم انديشه" گرديد و با تنی چند از شاعران نامدار كشور به گفت‌وگو نشست، از جمله زنده‌ياد "ميراحمد سيد فخری‌نژاد" متخلص به "شيون فومنی" مردمی‌ترين شاعر استان گيلان.
استاد اكرادی در سال ۱۳۷۵، مبادرت به انتشار مجموعه شعر "پر از صدای حضور"، نمود و در سال‌های ۱۳۸۰ و ۱۳۸۱ مديريت اجرايی و عضو سردبيری ماهنامه‌ی "راه توسعه" وابسته به جهاد دانشگاهی را عهده‌دار گرديد و در همين سال كتاب "گزيده غزل‌ معاصر كرمانشاه" را به زيور چاپ آراست.
وی مدتی هم مسئوليت خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) شعبه‌ی كرمانشاه را عهده‌دار بود و سال‌ها هم در حوزه‌ی هنری كرمانشاه فعاليت نمود و مجموعه شعر "آئينه‌های ماندگار" و مجموعه داستان "طعم خاك" برگزيده‌ی اشعار و داستان‌های كارگاه داستان‌نويسی حوزه‌ی هنری كرمانشاه را منتشر نمود.
در سال ۱۳۹۲ مجموعه‌ی شعر او با عنوان "تقدير اين نبود" به همت "سيد محمد ميبدی" در خراسان به زيور چاپ آراسته گرديد.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
[لحظه‌های‌ بی‌تو]
من همانم كه اگر بخت نمی‌شد مانع
تا قيامت نَفَسم يك‌سره در بند تو بود
آسمانم تو، شكوهم تو و پروازم تو
باندِ برخاستنم نيز دماوند تو بود
سر هر شاخه‌ی قنديل زمستانم سبز
اين بهاری شدنم حاصل پيوند تو بود
كاش می‌شد كه در اين دشت عطش همواره
به سرم سايه‌‌ی آن سرو برومند تو بود.
(۲)
[دلواپس آفتاب]
در هُرم عَطَش امید صحرا بود
همسایه و پا به پای دریا بود
چون حرف سپیده گفتنی‌هایش
با نی‌لبک سحر هم آوا بود
هر چشم گواه رفتنش می‌داد
اما همه حرف عشق حاشا بود
با رفتن قله دار، با هر سنگ
پژواک یک آسمان دریغا بود
بر شانه پیر آسمان دیدم
غم گریه هر ستاره پیدا بود
تنها نه فضای شعر من، انگار
آن‌ شب همه زمانه تنها بود
شب بود و در آن سکوت، "پندار"م
دلواپس آفتاب فردا بود.
(۳)
[پاکی تو سپیده را زیر سوال می‌برد]
پاكی تو سپيده را زير سؤال می‌برد
خامه تو جريده را زير سؤال می‌برد
رايحه حضور تو، عطر نسيم كوی تو
دشت ز گل تنيده را زير سؤال می‌برد
واژه تو كتاب را، حرفِ تو شعر ناب را
قصه تو، قصيده را زير سؤال می‌برد
چشم به‏خون نشسته‏ام‏ از غمت ای‌ بهار دل
صيد به خون تپيده را زير سؤال می‌برد
صبر بزرگ من بر اين رفتن جانگداز تو
آهن آبديده را زير سؤال می‌برد.
(۴)
پیوسته به چارسمت و سو، عطسه زنند
در حال رکوع، روبرو، عطسه زنند
ارباب به محض اینکه سرما بخورد
یکپارچه نوکران او، عطسه زنند.
(۵)
آیینه‌ی دق، برای این دهکده‌اند
نقاشی نخ‌نمای این دهکده‌اند
هنگام درو که می‌رسد، بیکارند
گویی همه کدخدای این دهکده‌اند.
(۶)
وقتی که سراغ عشق را می‌گیرد
خون دل خویش را به پا می‌گیرد
لذت نتواند از سواری ببرد
بر پشت پلنگ، آنکه جا می‌گیرد.
(۷)
هر لحظه که رنگ پول را می‌بینیم
خود را ز مسیر حق، جدا می‌بینیم
فردا چه شود، فقط خدا داند و بس
این روز خوش است، اینکه ما می‌بینیم.
(۸)
هرچند که عشق، رهزن انسان است
هرچند مسیر عشق، بی‌پایان است
این نکته ولی بدان که دنیا بی‌آن
چون سال بدون فصل تابستان است.
(۹)
هر ناله، به گوش صاحب دل نرسد
هر دست، به دست امن ساحل، نرسد
کافی‌ست در این میانه یک ضربه عصا
تا قافله‌ی شیشه به منزل نرسد.
(۱۰)
یک دسته، در آتش حسد غرق شوند
یک عده، در آب نابلد غرق شوند
هشدار! که بهترین شناگرها نیز
چون پیک اجل سر برسد، غرق شوند.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی


1