شعرناب

شعرهای ناسروده ! حلقه ای گمشده از نوع شعری: میان نیمائی و سپید

با سلام و درودی بیکران محضر علاقمندان و عاشقان شعرپارسی...
با نگاهی عمیق به منشائ تاریخی انواع شعر پارسی میتوان باور کرد که تکوین ادبی در ایران ؛ در برهه ای از تاریخ تحت تاثیرکامل عنصر تقلید و واردات ادبی ؛ (خصوصا در عرصه سرایش شعر) قرار گرفته است و این عنصر علیرغم تامین غنای محتوایی و فکری _ که مبانی وسازوکارهای اندیشه ؛فرهنگ ؛ و دانشتمدن غربی را به اندیشه ایرانی تزریق کرده است_ به تولد بیگاه نوعی از سرایش و شعر انجامیده که چیدمان و ساختارآن _با وجود پذیرش هرگونه نوآوری _ سازگار باشعر فارسی نمی نماید!
این ناسازگاری در دو منظر به چشم میاید:۱_ منظر تاریخی: اگر چه فاصله بین شعر کلاسیک _انواع شعری رایج در آنزمان _ و شعر نیمائی با از میان برداشتن محدویت برابری مصوتها در شعر نیمایی ؛ یک نوآوری مقبول و معقول به حساب میاید زیرا وزن و قافیه و نشانه های بارز شعر کلاسیک را درخود حفظ کرده است ولی فاصله این نوع از سرایش و شعر با پدیده شعر سپید هیچ لوازمی را برنمی تابد! چراکه کنار گذاشتن همه تقیدهای شعری و آنهم به یکجا ! _ودرحالیکه هنوز ساختار وزن و قافیه به یکجا موجودند_ سبک و نو آوری نمیتواند باشد! بلکه نوعی خروج به حساب میاید !خروجی که به ساختارشعر می تازد آن را انکار میکند و خود را به جای آن تحمیل میکند و بر اساس همین نوع تلقی ساختار شکننده است که هنوز خیلی ها از نامیدن سپید به عنوان شعر پرهیز میکنند... البته آنها نیز در اشتباهند چون نقد مترتب بر شعر نو امروزی یک نقد ملهم تاریخی است و نه نقد وجودی!!!
یعنی به بستر زمان تولد تاریخی این نوع از شعر خرده میگیریم و نه حدوث آن،،،! یعنی زمان تولد آن بافاصله ای غیرمتصور از تولد شعر نیمایی قانع مان نمیکند! و علت آن نیز در نگاه شکلی به آن نهفته است...
۲_منظر شکلی:
این نگاه خیلی روشن و واضح عدم ضرورت تولد تاریخی چنین نوع شعری را توضیح میدهد.
خیلی راحت میتوان حلقه های گمشده در تکوین و تحول شعرنیمایی تا شعر سپید را پیدا کرد و اینکه تاریخ شعر برای رسیدن به شعر نو امروزی میبایستی دو و یا حداقل یک نوع نو آوری دیگر درعرصه ادبیات شعری راتجربه میکرد و آثاری که خلا و فاصله ساختاری ناموزون بین دو نوع متفاوت از شعر را پر میکرد....
شخصا معتقدم نو آوری احتمالی _که حلقه گمشده بین شعر نیمایی و شعر نو امروزی است_ حداقل محدودیت مربوط به یکی از دو خصیصه را _وزن و قافیه_ بدون هیچ ارفاق ویا الزامی در تقدم یا تاخر نسبت به یکدیگر! از میان برداشته و با ترتیب نسبتی تاریخی_ ساختاری شکاف موجود را پر میکرد...
منتظر نظرات شما بزرگواران می مانم
موفق باشید


2