شعرناب

پوران کاوه شاعر ایرانی

استاد بانو "پوران کاوه" شاعر، مترجم و نقاش ایرانی، زاده‌ی ۲۲ خرداد ماه ۱۳۳۰ خورشیدی، در بروجرد است. ایشان در سال ۱۳۵۱ به شركت ملی نفت ایران در آبادان پیوست و در سال ۱۳۵۲ در پتروشیمی آبادان مشغول به كار شد و در سال ۱۳۵۵ تحصیل در رشته‌ی اقتصادِ دانشگاه ویسكانسین آمریكا را به صورت مكاتبه‌ای آغاز نمود و همزمان مشغول فعالیت‌های هنری خود در سرایش شعر، نقاشی و برپایی نمایشگاه‌های متعدد بود.
وی فعالیت‌های ادبی را با چاپ شعر و مقاله و نقد و ترجمه در روزنامه‌های کثیرالانتشار آغاز کرد و نخستین مجموعه شعرش را در سال ۱۳۷۰ منتشر کرد، و تاکنون بیش از ده مجموعه شعر و یک ترجمه‌ی گزیده اشعار معاصر جهان را چاپ و منتشر کرده است.
▪کتاب‌شناسی:
- صدای فاصله‌ها
- بیا شبیه آفتاب باشیم
- گاهی شبیه رؤیای تو می‌شوم
- از سکوت ترانه می‌سازم
- بانوی پنجره‌های بی‌تاب
- هوا طعم قهوه می‌دهد - نشر ابتکار نو
- باران نبار! زمین جای خوبی نیست
- کلاویه‌های خاموش
و...
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
حیف، نمی‌دانستم
کُره خاکی
پُر شده از فریب و ناپاکی،
تا آلوده نسازم
لباس سفیدم را در این سفر
اگر کنار آمده بودم با
نامادری‌ام _ابر_
به سمتی از آسمان می‌رفتیم
تا فقط دریا سکوی فرود ما باشد
که یک رنگ است و هرگز
پشت نمی‌کند به ماهیانش.
(۲)
بیا
صورت‌مان را با سیلی سرخ کنیم
بیا حالا که
بالش گرگ پُر از پَرهای ماست
به ریش کبوتر
به شاخ‌های دیو بخندیم
مطمئن باش
بدون بال
با رؤیای پرواز هم می‌توان به اوج رسید.
(۳)
از این دروغ‌های بزرگ
رویایم بوی کافور گرفته،
گیر کرده‌ام در گلوی باد
درخت می‌شکند از طوفان
مرگ باقی می‌ماند در تقویم
کلاغ پیر خوش رقصی می‌کند
و میان این همه حرف سپید شعله‌‌ور
از من سایه‌ای زخمی مانده در نمک‌زار
سایه‌ای که
هرگز تسلیم هیچ بادی نشد.
(۴)
خیس از باران و عطر پونه
کوچه‌ها را زیگزاگ می‌زنم
اقبال پاهایم بلند است
در تاریکی هم راه را می‌شناسد
نمی‌گذارد بغض‌ام متولد شود.
هیاهو نکن رفیق!
با من بیا،
دنیای مخروطی شکل خوب می‌داند
آزادی
بوی‌ تن سوخته سیاه‌پوستانی است
که خو کرده‌اند به مرگ
اما، پوستین عوض نکرده‌اند.
(۵)
از عشق گفتن شهامت می‌خواهد
پشت میله‌های «دوستت دارم»
همیشه
قطره‌هایی سرخ می‌چکد.
(۶)
کاش
خواب خیس گل سرخی بودی کنار پنجره‌ام
یا ستاره‌ای در آسمان
یا لطافت باران
یا ملکه‌ی باغ‌های انگور
یا سایه‌ی آن رویاهای بسیار دور
اما افسوس
تو کلمات عاشقانه و زیبا شدی در کتاب‌ها
و من تبعیدی تا ابد در کتابخانه‌ها.
(۷)
ماه شده‌ای و
تابان بر چهره‌ی همه‌ی عاشقان
لبخندی بزن
تا تمام زيبايی‌ها چشم بگشايد
سخنی بگو
تا تمام كشتی‌های غرق شده
به ساحل بيايند
بر پنجره‌ام بتاب
تا شاعر بمانم.
(۸)
رویاها رها شدند
وقتی تو رفتی
آیا رز سرخ هنوز زیباست
با این همه زخم خار
بر انگشتانم؟
(۹)
هنوز چند برگ نا نوشته مانده
که باید به خاطرش زندگی را ادامه دهم
میان این همه دلتنگی
نگاهم که به کفش‌هایم می‌افتد
چشمانم بی‌قراری می‌کند
هنوز تو از من دور دوری
و این رویاهای نزدیک
هیچ فاصله‌ای را پر نمی‌کند.
(۱۰)
بی تو
نه نام می‌خواهم، نه نان
همین روزهای از جنس آتش و خون کافی‌ست
تا اشرف مخلوقات گردم.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


1