حجاب در شاهنامهحکیم ابوالقاسم فردوسی و بیان کیفیت حجاب بانوان در ایران باستان یکی از مهمترین آثاری که نشانگر بسیاری از مؤلفههای فرهنگی ایران باستان است، کتاب شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی است. در این کتاب اشاراتی عجیب به اوج پوشیدگی و تحفّظ زنان ایرانی نسبت به حجاب را میبینیم که در ادامه به برخی موارد اشاره میکنیم: نخست در شاهنامه از قول شیرین شهبانوی ایرانزمین میخوانیم: «چنين گفت شيريـــنكه ای مِهتَران، جهانــــديده و كار كـــــرده سـَـــــران؛ بِسه چيز باشــــد زنان را بِهــــــــــی، كه باشنــــــــد زيبـــــای تَخت مَهــی... سه ديگر كه بالا و رويَــــــش بُـوَد، بپوشيدگینيـــز خويَـــــــــش بـُوَد...»[6] همچنین در شاهنامه از زبان شیرین نقل شده است: «مرا از هنر موی بُد در نهان، که آن را ندیدی کس اندر جهان» بدین معنی که تا بحال کسی موی سر من را ندیده بود... جالب اینکه شیرین خوی پوشیدگی را نشانه برتری و کرامت یک زن میداند. حتی فردوسی میگوید که شیرین خود چادر به سر داشت و هیچ نامحرمی موی سر او را ندیده بود. همچنین در ماجرای تهمینه (همسر رستم دستان) اینگونه میگوید: «يكی دخت شاه سمـــنگان منم، زپشت هزبر و پلنگان منــــــم... ز پــــــرده برون كس نديده مــــــــرا، نه هرگز كس آوا شنيــــــــــــده مرا».[7] تهمینه میگوید هرگز هیچ نامحرمی مرا از پرده بیرون ندیده و حتی کسی صدای مرا نیز نشنیده است: همچنین در شاهنامه؛ خواهران جمشید، با صفتِ «پوشیده روی» نامیده شدند. یعنی پوشیده و محجبّه بودند: «كه جمشيد را هر دو خواهــر بدند، سربانوان را چو افـــسر بُدَند؛ ز پوشيده رويان يكـــی شــــهرناز، دگر ماهـــرويی بنام ارنــــواز»...[8] همچنین سپاهیان ایران وقتی با هم حرف میزدند و از اسیر شدن زن و فرزندان سخن میگفتند، زنان را «پوشیده رویان» خطاب کردند: «چو پوشيده رويـان ايـران سپــــــاه... اسيران شوند از بد كينه خواه.»(۹) حجاب بانوان در ایران باستان، یکی از کامل ترین پوششها در جهان باستان بوده است. پس به برخی باید گفت اگر مسلمان نیستید حداقل ایرانی باشید. حجاب زنان ایرانی، حتی قبل از ورود اسلام به ایران، حجابی کامل و در جهان باستان منحصر به فرد بود. ویل دورانت در «تاریخ تمدن» دربارهی دوران هخامنشی (به ویژه پس از داریوش هخامنشی) مینویسد: «زنان طبقات بالای اجتماع جرئت آن نداشتند كه جز در تخت روان روپوش دار از خانه بيرون بيايند. هرگز به آنان اجازه داده نمیشد كه آشكارا بامردان آميزش كنند. زنان شوهردار حق نداشتند هيچ مردی را ببينند. در نقشهايی كه از ايران باستان بر جای مانده، هيچ صورت زن ديده نمیشود و نامی از ايشان به نظر نمیرسد. كنيزكان آزادی بيشتری داشتند، چه لازم بود از مهمانان خواجه خود پذيرايی كنند.»[1] هانرى رونه دالمنى، دانشمند فرانسوی مینویسد:«اگر به تاريخ مراجعه كنيم مىبينيم كه اين رسم در زمانهاى پيشين هم در ايران معمول بود. زن زردشتى با لباس بيرون بوده و مستورى (پوشیدگی و حجاب) زنان علامت شأن و شوكت و احترام محسوب میشده است.»[2] استاد مرتضی راوندی نیز در اثر مشهور خود «تاریخ اجتماعی ایران» درباره پوشش اصیل زنان ایرانی به نقل از «پیترو دلاواله» خاورشناس ایتالیایی میگوید که آنان لباسی فراخ (گشاد) و شبیه لباس عربها و کلدانیان داشتند.[3] گزنفون تاریخنگار یونانی در «کورش نامه» از قول آراسپ مادی ماجرای یک زن ایرانی را تعریف میکند که شوهرش در جنگ کشته شد. آراسپ به کورش گفت که وقتی خبر مرگ شوهرش را به او رساندند... «زن شيون كنان، پرده از سر بدريد و كليه خدمه ناله و زارى كردند و به شدت بر سر خويش كوبيدند. ما در اين حال تضرع آميز، قسمت اعظم صورت و گردن و بازوى بلورينش را ديديم، دستهايش از حجاب بيرون افتاده و مانند قطعهاى جواهر شفاف درخشيدن گرفت.»[4] همین نشان میدهد زنان ایرانی و مخصوصاً این زن در حجاب و در پرده بود. گرچه در اثر شنیدن خبر کشته شدن شوهرش و زاری نمودنش، فقط صورت و گردن و بازویش آشکار شد. البته آن هم با دقت فراوانی که سربازان کورش هخامنشی در تماشای بدن این زن به خرج دادند! نمونهای دیگر در مسیر بررسی حجاب زنان ایرانی، ملکه وشتی همسر خشایارشا است. در تورات آمده است که خشایارشا در یکی از جشنها در اثر باده نوشی مست بود. به همین علت از همسر خود (ملکه وشتی) درخواست کرد تا با بدن برهنه حاضر شود. ملکه وشتی که نمونهای از حیای زن ایرانی است، حاضر به پذیرش این ننگ و ذلت نگردید. خشایارشا نیز به تحریک درباریان ملکه وشتی را رها کرد و با استر (دختری یهودی) ازدواج کرد که در ادامه نیز فاجعه پوریم رخ داد. پینوشت: [1]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ج 1، ص 434. [2]. هانرى رونه دالمنى، سفرنامه از خراسان تا بختيارى، ترجمه محمد على فره وشى، انتشارات امير كبير، تهران، 1335، ص 295. [3]. مرتضی راوندی، تاريخ اجتماعى ايران، انتشارات نگاه، تهران، ج 7، ص 101. [4]. گزنفون، كوروشنامه، ترجمه رضا مشايخى، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ص 128. [6]. شاهنامه، در فهرست: کشتن شیرین خود را و کشته شدن شیروی، (بر اساس نسخه چاپ مسکو)، ص 7118–7119–7120. [7]. همان، در فهرست:آمدن تهمینه دختر شاه سمنگان به نزد رستم،ص 1101 [8]. همان، ص 85،در فهرست: پادشاهی ضحاک. بخش نخست. [9]. همان، ص 659،جنگ نوذر با افراسیاب بار سوم. برگرفته از پژوهش ادیان
|