شعرناب

فراموشی

چیزی در من فراموش شده;
چیزی شبیه صدایی آشنا در اجبار معاشقه ای ناتمام،
چیزی شبیه گم شدن،در ازدحام خیابانی یک طرفه،
چیزی شبیه کلماتی ناشکفته در تباهی شعرهای رها شده!
شاید وقت رفتن رسیده،
وقت عریانی و دست کشیدن از ته مانده ی روزهایی که با خود حمل خواهم کرد،
شاید وقت آن رسیده
که لابلای بوسه های کشدار، زندگی را عمدا فراموش کنم...
#بهـــاره_طــــلایــی


1