شعرناب

شاهنامه بر وزن عربی

شاهنامه؛ پیروی از اشعار حماسی عرب
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، کتابی است که از حیث محتوا، فارسی و ایرانی است. یعنی حکایات زندگی شاهان و پهلوانان ایران باستان است. لیکن از جهت وَزن و اُسلوب شعری، تابع اشعار حماسی عربی است. شاهنامه از جهت عروضی، در بَحرِ مُتَقارِب سروده شده. یعنی وزن آن چنین است: «فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعول» یا «فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعَل» که یک اُسلوب عربی است.
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، کتابی است که از حیث محتوا، فارسی و ایرانی است. یعنی حکایات زندگی شاهان و پهلوانان ایران باستان است. لیکن از جهت وَزن و اُسلوب شعری، تابع اشعار حماسی عربی است. شاهنامه از جهت عروضی، در بَحرِ مُتَقارِب سروده شده. یعنی وزن آن چنین است: «فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعول» یا «فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعَل» که یک اُسلوب عربی است.[1]
البته برخی (هرچند اقرار دارند که شاهنامه در بحر متقارب سروده شده، لیکن) بدون ارائه دلیل منطقی مدعی اند که این گونه‌ی شعر، از ایران به میان عرب‌ها راه یافت. این افراد چه بسا مدعی باشند که اجداد باستانی ما اهرام مصر را ساختند یا دیوار چین را... و ادعاهایی از این قبیل، که برخاسته از احساسات قومی قبیلگی و برتری‌جویی‌های کودکانه است. اگر این سَبک شعری، اصالت ایرانی دارد، چرا نام عربی دارد؟ چرا فرهیختگان علم و ادب ایرانی، اصرار داشتند که این سَبک شِعر را با همان نامِ اصلی‌اَش (بحر متقارب، که یک نام عربی است) بیان کنند؟ فکر می‌کنم ادیبان ایرانی، خواستند امانتدار خوبی باشند و به همین علت، از نام عربیِ این سَبک، نگهبانی کردند. شاهنامه پژوهانی چون جلال خالقی مطلق نیز هرچند تلاش کرده‌ بودند که بگویند این اسلوب از ایران به میان عرب‎ها راه یافته است، اما در نهایت، از موضع اولیه عقب‌نشینی کرده و امکانِ تقلید شاهنامه از ادبیات عربی را پذیرفتند.[2]
نکته‌ی دیگر اینکه در ادبیات زرتشتی و کلاً ایران باستانی، ما در این سبک (بحر متقارب) شعری نداریم. این سخن نشان می‌دهد این اُسلوب ریشه ایران باستانی ندارد. برخی می‌گویند: بحر متقارب، 11 هجایی است و از ایران باستان، اشعاری با 11 هجا باقی مانده است. پاسخ می‌دهیم: این سخن، بسیار سخن سَبُکسَرانه‌ای است. برخاسته از همان روحیه‌ی برتری‌جویی‌های ناپخته. یعنی اگر در ژاپن هم شعری با 11 هجا پیداشد، ریشه ایرانی دارد؟ چون ایران 3 نقطه دارد، و مراکش هم 3 نقطه دارد، پس مراکش در گذشته برای ایران بوده؟ اندونزی هم 3 نقطه دارد! کلمبیا هم! یا بگوییم چون فلان کاخ تخت جمشید 3 درب دارد، پس هر جای دنیا کاخ و قلعه‌ای با 3 درب پیدا کردید، این ریشه ایرانی دارد! تعصب و تحجر سبب می‌شود که یک شخص این گونه سخنان کودکانه به زبان بیاورد، حتی اگر مدرک دکترا داشته باشد یا کراوات به گردن داشته باشد.
پی‌نوشت:
[1]. بنگرید به:
Friedrich Rückert, "Bemerkungen zu Mohl's Ausgabe des Firdusi," ZDMG 1856/10, s.280.
Theodor Nöldeke, Das iranische nationalepos, 2 Aufl. Berlin und Lipzig 1920, ss 91-107.
[2]. خالقی مطلق، جلال، «پیرامون وزن شاهنامه». در نشریهٔ ایران‌شناسی، بهار 1369، شماره 5، ص 14.


2