شعرناب

سخن من


خداوندا
تنها لطف عمیم تو بود که مرا توفیق دادی و بر زبان و قـلمـم نیـروی آفریننـدگی بخشیـدی تـا
دردهـای روح گدازم را به واژه هایم ببخشم.
به شعرم عشق می ورزم
که بازگو کننده ی درد ها خروش ها ، غم ها و شادی هایم بود ، به دنبال عشق دروغین نبودم
و گمان نبردم که غیر از “غـم فراق” و “شـادی وصل” زیـر چتر آسمـان میـنـا رنـگ، غـم و شادی
دیگری نیست ...
بدون اراده دَم از عشق نزدم و شبستان دلـم از محبوبی شمع قامت تُهی نبود.
خرسنـدم
که بـر در سـرای ردیـف و قافیـه بنـدگی و دریوزگی نکردم و گـدای اندیشـه و
درویـش لفظ دیـگران نبودم و این کلمات بودند که چون بنـده ای گـوش به فرمان ، آماده ی خدمت بودند.
پروردگارا ،
سر تسلیم و بندگی بر آستان مهر آفرینت می سایم که هر چه دارم از لطف و کرم توست .
بارالها
به شعـرم زنـدگی و بر اندیـشه ام تـابندگی ببخشای.
امیـر محمدی
زمستان 1391


3