شعرناب

علیرضا بهنام

استاد "علیرضا بهنام" شاعر، نویسنده، کارگردان، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی و هنری ایرانی، زاده‌ی ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۲ خورشیدی در تهران است.
وی فارغ‌التحصیل کاردانی سینما و کارشناسی مهندسی عمران است.
▪فعالیت‌های هنری و ادبی:
- کارگردانی مستندهای آقای خاطره و سفر به ماضی بعید
- کارگردانی نمایش بامبی لند ۱۳۸۴
- برگزاری پرفورمنس اینستالیشن نرد باختن گالری طراحان آزاد ۱۳۸۵
- آغاز روزنامه‌نگاری حرفه‌ای به عنوان مسوول صفحه‌ی سینما ماهنامه‌ی شباب ۱۳۷۳
- خبرنگار روزنامه‌های اخبار، بامداد نو، همبستگی و هفته‌نامه‌های مهر و جامعه‌ی مدنی
- دبیر سرویس فرهنگی در روزنامه‌های صدای عدالت، آزاد، مدبر، ایران جمعه، روزان، هدف و اقتصاد، نوآوران و هفته‌نامه‌های در آستانه‌ی فردا، ندای قومس، تپش، وقت خبرگزاری آنا
- دبیر تحریریه‌ی روزنامه‌ی ثروت، ماهنامه‌ی کتاب سه هفته و پایگاه‌های خبری کافه آرت و دیباچه
- معاون سردبیر روزنامه‌ی صبا
- سردبیر بخش انگلیسی هفته‌نامه‌ی نواندیش
- همکاری با تحریریه‌ی نشریات کلک، ایران جوان، همشهری، اعتماد، شرق، اعتماد ملی، وقایع اتفاقیه فرهنگ و سینما، فیلم و سینما، سینما تئاتر، هفتاد و هفت و...
- دبیر شعر پایگاه اینترنتی والس
- داور جوایز شعر والس، منتقدان مطبوعات، صلح و دوستی، احمد شاملو
- داور جشنواره‌ی سینما - حقیقت
- قائم مقام دبیر جوایز روزی روزگاری و خورشید
- دبیر بخش ایران سایت ادبی the muse apperentice guild
- عضو کانون نویسندگان ایران و انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران.
▪آثار منتشر شده:
• شعر:
- عقربه‌ها دور گردباد - نشر خورشید سواران ۱۳۸۰
- نیمه‌ی من است که می‌سوزد - نشر معیار ۱۳۸۲
- ماه شایعه می‌سازد - متن دوزبانه آلمانی فارسی- نشر حکیم - ۲۰۰۶ - کلن
- وقتی شبیه عجیب - نشر ثالث ۱۳۸۶
- صدایم کن خضرا - نشر ناکجا ۲۰۱۲
- چشمی عجیب مورب و منقوش سر می‌خورد روی شامگاه - گزیده شعرها همراه با مقدمه و برگردان دانمارکی سیمون بیورکمن - نشر Afterhand 2012 - دانمارک
- چه - نشر افراز - ۱۳۹۲
- دانه‌های برف در کسوف تابستان - گزیده‌ی شعرها - نشر نصیرا - ۱۳۹۲
- طرحی از فضای خصوصی - مجموعه شعر - نشر بوتیمار - ۱۳۹۶
• ترجمه شعر:
- کلاه کافکا - شعرهای ریچارد براتیگان - نشر مشکی ۱۳۸۴ (چاپ پنجم ۱۳۹۳)
- بام شکسته‌ی دنیا - شعر شاعران کشورهای مختلف - نشر مینا ۱۳۸۵
- شب‌تاب‌ها - شعرهای رابیندرانات تاگور - نشر مشکی ۱۳۸۷
- هایکوهای نسل بیت - شعرهای آلن گینزبرگ، جک کرواک و گری اسنایدر - نشر مینا ۱۳۸۸
- عاشقانه‌های شاعر گمنام - شعرهای منتشرنشده ریچارد براتیگان - نشر مروارید - ۱۳۸۸
- در عشق باران می‌بارد - عاشقانه‌های ریچارد براتیگان - نشر سرزمین اهورایی - ۱۳۹۱
- ساعت چند است؟ - اشعار کوتاه امی لاول - نشر نصیرا - ۱۳۹۲
- عشق ستاره‌ای درخشان است - عاشقانه‌های لنگستون هیوز - نشر سرزمین اهورایی - ۱۳۹۳
- خوش‌شانس‌ها - گزیده اشعار چارلز بوکوفسکی - نشر مروارید - ۱۳۹۵
- پاپوش - گزیده شعرهای ناتالی کوئینتان - نشر نصیرا - ۱۳۹۵
- سوخته از معصومیت - آنتولوژی شاعران نسل بیت - نشر بوتیمار - ۱۳۹۶
- مرثیه بر مرگی سهمناک - گزیده شعرهای کلود استبان - نشر حکمت کلمه ۱۳۹۶
- عشق و گردش به چپ - اشعار عاشقانه کارل مارکس - نشر سرزمین اهورایی - ۱۳۹۶
- عشق سگی است دربان جهنم - عاشقانه‌های چارلز بوکوفسکی - نشر سرزمین اهورایی ۱۳۹۷
• داستان:
- حلقه‌ای که ما بودیم - مجموعه داستان - نشر امرود - ۱۳۹۲
• نمایشنامه:
- نه من و آمد و رفت - دو نمایشنامک از سامویل بکت - نشر مشکی ۱۳۸۷
• سینما:
- اسطوره‌ی قهرمان تنها - نشانه‌شناسی فیلم‌های مسعود کیمیایی - نشر نصیرا - ۱۳۹۵
• اندیشه:
- منتسکیو - نشر مشکی - ۱۳۸۷
- تا شادمانه مرا ببینند - درباره‌ی اشعار محمد شمس لنگرودی - نشر سرزمین اهورایی - ۱۳۹۶
• روزنامه‌نگاری:
- خبرنویسی به زبان ساده - نشر امرود - ۱۳۹۲
- دیوانه‌ها در زمین بازی - گفت و گو با نویسندگان نسل بیت - نشر حکمت کلمه - ۱۳۹۶
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
[صدايم كن خضرا]
صدايم كن خضرا
با كله‌ی سنگينم
و پلك‌هايی كه می‌بارند
*
صدايم كن خضرا
با صدای زنی كه می‌گفت
"صدای تو خوب است"
*
صدای تو خوب است
بيرون كن از گلوی دريده‌ات فرياد کن
آوار كن نگاه خسته‌ات را بر گله‌های رونده در كوچه‌های شهر
*
صدای تو خوب است خضرا
فرياد آن زنی است كه می‌گفت
"بر سه‌شنبه برف می‌بارد"
*
برف سنگين روی سه‌شنبه‌های شهر
دو چشم وامانده از منظره‌ی واپسين
صدايم كن خضرا
(۲)
[با شكل وارونه‌ي اتاق]
چه زود آمده‌ای چه دير
با چشم‌هايت جوان و نگاهت سالخورده
با شكل وارونه‌ی اتاق به پيشواز می‌آيم
*
داوودیی‌های حياط وارونه گل داده‌اند
و كلاغ با صدای بلبل می‌خواند به تحرير
از موج‌های رنگی و جوان خبری نيست
*
پشت ميزی اريب در كرانه‌ی اين صبح
آن مرشدی شدم كه واژه‌هاش معنای برعكس می‌دهند
با عشق در حوالی ترديد و از روی صندلی بيا برويم تا نيامدن‌های گاه به گاه و ترنمی روزانه از درگاه فصل
*
فصل كبوتر است بيا
نسيم در زاگرس غوغا می‌كند
آفتاب از هشت جهت می‌ريزد روی زمين
از دير از دورهای جوانی بيا
و ما عبارت از نسيم‌های جوانيم در كاكل روزگار
از حوالی زاگرس اريب می‌آييم قطع می‌كنيم سرما و دود را
پای دماوند
*
می‌خوانيم درهم چه زود
چه دير می‌رسيم.
(۳)
[با ضربه‌های دف]
در اين گوشه‌ها
به نفرين زمين بند شده‌ام
زمان
می‌گذرد از من
و چشم‌هات بالای هيكلی رقصنده
بيدارم می‌كند
*
پيچيده در سرنا و با ضربه‌های دف
از من عبور می‌كنی.
(۴)
[در ساعت پنج صبح]
{برای عمید صادقی‌نسب و صدایش که جاودانه شد…}
در ساعت پنج صبح
«چرا فرق دارد تاریکی با تاریکی»
در ساعت پنج صبح
از دست یک نفس کجا در برود شاعر
سبیل­‌هایش را کجا پنهان کند
وقتی صدای دو­رگه­‌اش طنین انداخته در تمام بیمارستان­‌های عالم
*
دف می­‌زنند پرنده­‌ها با صدای مردانه­‌ای که نمی­‌پیچد
می­‌پیچد در چهارراهی نرسیده به گوش­‌ها
در هیس هیس و غبار
گم می­‌شوند
در ساعت پنج صبح
*
درست در ساعت پنج صبح
با شیخ حسن جوری
چطور می­‌شود عاشق بود
وقتی عقربه کج می­‌ماند
روی سر
صدا خاموش می­‌شود در میدان باشتین
*
سراغ چنگیز را
از که باید گرفت
تا دوباره بگوید
«زنده است هنوز»
در ساعت پنج صبح.
(۵)
[بر سر چوب]
سرت تکان می­‌خورد در باد
روی سرت بر سر چوب
زور است این که دور و برت هجوم برده به سرت
زور است
زور است که می­‌زنی بروی آن بالا
تصویر تکان نمی­‌خورد
باد که می­‌وزد
دود را هم تکان نمی­‌دهد
تصویر محو می­‌شود
خیابان محو
دودی غلیظ
نشسته در عمق با زور
*
در حصار آهنی
پرنده را فراموش نمی­‌کنی
روی سرت تکان می­‌خورد در باد
سرت بر سر چوب.
(۶)
[گفتم پناه به ابروت]
حدوث عاطفه در من
وقت خالی اغيار بود
وقتی كه زيبايی رفته بود زيبايی بچيند تنها سه بار
*
گفتی چرا زمين كج است و هی گل مي­‌زنند به دروازه­‌ی خودی
با شيخ­‌های خليج چكار دارند كه هی فارس مي­‌شود آب­‌هاس مواج اطراف برج­‌العرب
گفتم پناه به ابروت
*
گفتی كبوترها از آشيانه­‌ها به شيان كوچ می‌كنند
زمين­‌های هكتاری
رفتار رو به بالای زمين را و لالای آب سرازير مي­‌شوند
گفتم پناه به ابروت
*
گفتی الواح مستور شسته مي­‌شوند از آب
كتيبه­‌ها را بادی اريب از سر در عمارت­‌ها تراشيده است
و شعر شايعه­‌ای است نامعقول پيچيده در دست­‌های خالی
گفتم پناه به ابروت
*
گفتی بارها كج شدند و منزل به ما نمی‌رسد
بندرهای خالی كشتی‌های غريب را تارانده­‌اند
و از فراز دكل تنها سراب جزيره است با نقش‌ه­ای مفقود
گفتم پناه به ابروت
*
گفتی چرا بيگانه‌ايم؟
گفتم بيگانگی بار زمين است بر دوش اطلسی معكوس
وقتی پرنده ممنوع می‌شود
درخت ممنوع
و آدم­‌ها با گل­‌های سيمانی به وعده­‌گاه می‌روند
گفتی چرا سيمان؟
گفتم پناه به ابروت
*
گفتی به هسته­‌های ملموس ميوه­‌های ناديدنی دست يافتيم
حالا كه نان نداريم
هسته ميل می‌كنيم با نان شيرينی
گفتم پناه به ابروت
*
گفتی رنگ را پاك می‌كنيم كه زيبايی
هميشه ناديدنی باشد
با چهره­‌های بی‌رنگ خيابان را مرور می‌كنيم
گفتم پناه به ابروت
*
گفتی به قيس می‌گوييم جنون را بر باد سوار كند
ببرد به شهری در غياب ليلی‌
بريزد به پای كبوترانی با بغبغوی بيگانه
گفتم پناه به ابروت
*
حدوث من وقت خالی زمين
و انجير ميوه­‌ای بود با برگ­‌های درشت
ممنوع بود صدای شب از گلوی مرغ سحر
ناله سر كردم و رفتم تا دم­دمای صدايی منتشر از حنجره­‌های بشقابی
گفتم پناه به ابروت.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


1