شعرناب

دنیای من

در دنیای من
مردمانی مأیوس
با افکاری خاموش
با عقل های بی جان
و عقاید کپک زده
زندگی می کنند
که،
معشوق بر آنها ظلم و ستم و امر و نهی می کند،
و همه خاموش و به گوش ایستاده اند،
عزاداری در تدارکات ترور است
و مردم ،برای آن نوحه سرایی میکنند و بر سروسینه می زنند،،،
دنیای من
از درد و رنج و عذاب و شکنجه ، از زخم های بی علاج،از سلول های شلوغ و تنگ،از اعدام های بی ثمر، از گریه های بی پایان، از اشک و خون و مردن، از دروغ و ریا و شهوت، اشباع شده و دیگر برای
عشق و محبت و دوستی، مروت و غیرت و مردانگی، پندارو کردارو گفتار نیک جایی نمانده است،،،
در سرزمینم که من در آن بیگانه ای بیش نیستم
دو فرشته ی مرگ وجود دارد ،
جان گرفتن حاکمان و دارا و ثروتمندان را به عزرائیل،،،
و جان گرفتن بقیه ی آدمها را به ( نگرانی) فرشته ی جدید سپردند،،
و عجب پشتکاری دارد این فرشته ی جدید!!!!!!


1