شعرناب

یادش به خیر


یادم زمستون سال 57 نیم متر برف اومده بود و نفتم گیر نمی اومد تو خیابون بیست لتریای آهنی رو به صف کرده بودن تا تانکرای نفت از تهران بیاد شاید یک کیلومتر شده بود حالا صد تا گاردی هم مراقب بودن که تظاهرات نشده مسئولشون هم اصغر حمال از خون آشامترین گاردیا بود آقا سرما استخون و می ترکوند با اجازه گاردیا یه لاستیک تریلی رو آتیش زدیم و همه جمع شدن دورش
یه حبیب نامی بود که دف می زد پسرشم علی سیاه رقاص خوبی بود (تو مجالس لباس زنونه می پوشید و می رقصید)
آقا حبیب شروع کرد( با بیست لیتری فلزی )زدن و پسرشم رقصیدن
اون وسطم یه بابائی شیرینی پخش می کرد
همه شاد بودن گاردیا هم از مردم شیرینی می گرفتند و دست می زدند اصغر حمال که شاهد این جو صمیمی شده بوده
با بلند گو دستور شلیک گاز اشک آورداد ولی سربازا اطاعت نمی کردن مردم که این صحنه رو دیدن به طرف جیپ اصغر حمال حمله کردن و اون و بیرونش آوردن تو اون سرمای سخت بدبخت و لخت کردن ومجبور به رقصیدنش کردن
اصغر حمالی که یه پایه ژاندارمری قم بود از ترس جونش می رقصید سربازهم سلاح شون زمین گذاشتند و دیگه آشتی شد
وهیچ کسم از اصغر حمال خبر نداره
-----------------------
شب افروز18/11/91


1