شعرناب

خاطراتی از دوران دبیرستان

آدمی تادرمحاصره ی ذهن شرطی شده ی خود باشد ، نمی تواند ادعاکند که راهی درست را انتخاب نموده ، چون در اسارت ناخودآگاه چرخه ی فریبی در خویشتن است که اورا در سراب گرفتار کرده ۰. تازمانی که در محاصره ی ذهن شرطی شده ی خود باشیم در محاصره ی جهل و نا اگاهی هستیم . ما اغلب آدمیان درروی کره ی زمین اسیر جهل و نا اگاهی هستیم و چرا ؟.....آدمی در فضایی بسته و ظلمانی وتاریک گرفتار شده وجز همین فضای بسته را در نمی یابد و نمی شناسد . خاصیت ذهن در هرکسی اینگونه است . وقتی ذهن برروی نقطه ای بطور مداوم متمرکز می شود ، دیگر جز همان نقطه برای فرد قابل ادراک نیست . وجز همین نقطه دیگر جایگاهی برای فرد وجود ندارد . دراینجا ذهن شرطی شده ، فرد را در دایره ی جهل وناآگاهی گرفتارنموده وباسردرگمی وسرگیجی در دوره ای باطل می چرخاند . بلی ، ذهن شرطی شده هرکسی را در دام خود گرفتار می کند ، حال فرد در هر سطح علمی نیز باشد فرقی نمی کند چون جز همین فضای بسته و تاریک برایش قابل فهم وادراک و دریافت نیست وفضایی جز همین برایش وجود ندارد . وفرد در همین فضای بسته ومحدود هرچیزی را می بیند ، تجزیه و تحلیل می کند وباگردآوری اطلاعات ومبادله به زندگی اش ادامه می دهد . امااگر آدمی گرفتار این خطای بنیادین ذهنی و پنداری نمی شد ، برایش فضای نامحدود وشفاف وروشن دیگری وجود داشت . کسانی هستند که ناخودآگاهانه متوجه شگرد وترفندهای ذهن شرطی شده در خود می شوند ، اینان کمتر اسیرِ تمایلات کور ذهن در خود می شوند وآرام تر وبا آرامش بیشتری زندگی می کنند.
برای هرکسی فضایی فراتراز فضای ظلمانی و تاریک ذهن شرطی شده وجود دارد که این فضای نامحدود ولبریز از نورو روشنایی ، فضایی لایتناهی در هرکسی ست . برای دست یافتن به این حریم ونیروی مافوق در خویشتن ، لاجرم باید ذهن را در خود از هر عمل وعکس العمل وتقلایی کاملا باز داشت وخودرا خودآگاهانه از اسارت ذهن شرطی شده نجات داد . کار ذهن در ما جز خیالبافی و افسانه سازی نیست . و آدمی زمانی متوجه ماهیت کاذب ذهن شرطی شده در خود می شود که به فراتراز ذهن در خود قدم گذاشته باشد واعمال ورفتار ذهن شرطی شده را در خود ببیند .
ذهن دنیای مطلق آدمیان نیست بلکه توهمی ست ویاتوهمی در آن پاگرفته ورشدیافته و افراد را اسیر خود کرده ، کههرکسی آن را دنیای حقیقی خویش می پندارد . تااین عارضه از وجود آدمی رخت برنبندد ، زندگی انسانها همچنان در ستیز و جدالی بی هوده سپری خواهد شد . وآدمی از توهم و خیال ودنیایی خیالی که برای خودش می سازد جدا نخواهد شد . بههمین دلیل ذهن پدیده ای بسیار پیچیده در هرکسی گردیده ، نه تنها فرد را از "تمامیت" ویاحقیقت خودش دور می کند بلکه اورا در مخمصه ی ابهامی هلاکت بار نیز قرار می دهد .
در سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴ بنده شاگرد یکی از دبیرستانهای شهرم بودم ورشته ی انتخابی ام "بازرگانی " بود یکی از دروس اختصاصی رشته مزبور "ماشین نویسی فارسی" بود و ما می بایست در طول سه سال پایان دبیرستان همه ساله با تمرین مداوم نمره ی قبولی از آن رشته بگیریم . آموزش ما ده انگشتی بود وبا جزوه و کتاب ، معلم آن درس بصورت تمرین -ک م ن ت - از ما می خواست که تمرین کنیم . باتوجه به تعداد کلیدهای حروف والفبای فارسی غیراز انگشت شصت هر کدام از انگشت های ما می بایست چهار حرف را تایپ کند . خودمن از همان سال اول به دلیل علاقه ای که به این درس داشتم یکی از شاگردانی بودم که بالاترین نمره را در دقت و سرعت می گرفتم .اما نکته ای که برایم بسیار تا بسبار قابل اهمیت است این است . ناخن های ما حافظ حروف الفباء نیستند بلکه این حافظه و ذهن ماست که حروف فارسی ویکایک کلیدهای ماشین تایپ را در خود ثبت وحفظ نموده وباسرعت ودقت در کمتراز ثانیهچند حرف را به انگشتان ما برای تایپ یک نامه یا یک شعر ارسال می کند . وموفق می شویم در کمترین زمان بیشترین کلمه را بدون دخالت اراده ، تایپ کنیم . وقتی عمیقا به این موضوع و عملکرد انگشتانمان توجه شود حیرت می کنیم ، چگونه انگشتان ما چون بال پروانه ای در حال سریع وتند پرواز کلمه هارا تایپ می کنند . انگشتان ماهریک ابزارهایی هستند که ضمیر وحافظه ی ما در کمترین زمان آنهارا برای تایپ کلمه ها به فعلیت می رسانند . بارها گفته ایم بعداز دوران کودکی ، ناخودآگاه اراده ای در ضمیر و ذهن ما شکل می گیرد که این اراده را "خود " می نامیم . اراده ای که بدون دخالت ما تمام افعال و رفتارهای مارا تحت احاطه ی خود دارد . یعنی ذهن در سلطه ی اراده ای کور وکاذب ، حرکات و رفتار مارا تحت استیلای خود دارد . درحالی که می توانیم بامشاهده ی مستقیم و خالص و ناب این "اراده " که زیر بنای افعال ما قرار می گیرد را در خود کاملا متلاشی و نابود کنیم . بعداز دوران کودکی اراده ای در ما شکل می گیرد که اراده ای کاذب است وهمین اراده ی کذب در ضمیر ما با پشتوانی فرهنگ خانواده و تربیت خانگی و فرهنگ کلان جامعه در ما تقویت و فربه می شود و مارا ناخودآگاه تمام عمر اسیر خود می کند . اما ، هر کدام با ذهنی آرام و بی دغدغه و اضطراب ، ( که آگاهانه یاناخودآگاه از دخالت ذهن در خود ، با ورود آن به افکار و اعمالمان جلوگیری می کنیم ) می توانیم این "اراده ی کاذب" را در خود بطور شفاف ،دیده و خودرا از اسارت آن برای همیشه نجات دهیم . بامحو شدن "ذهن شرطی شده" که بوسیله ی همان ارده ی کور دوران کودکی در ما شرطی می شود ، انسان دیگر موجودی آسمانی می شود .اگر می گوییم تمام مشکل و مصیبت هرکسی ذهن شرطی شده ی اوست ، سخنی به گزاف نیست . چون با رهایی از ذهن شرطی شده است که پرده ی تیرگی از مقابل چشم انسان کنار می رود . وفرد شفاف ، روشن و بوضوح همه چیز را می بیند . تنها راه پاک وتخلیه کردن ذهن شرطی شده ، همان مشاهده ی مستقیم و شفاف برای هرکسی ست که می تواند فرد را از اسارت نجات دهد ، اما چرا اغلب به سهولت نمی توانیم ، ذهن را در خود پاک ومبرا کنیم ؟....همانگونه که در انگشتان یک تایپیست وارسال اطلاعات از ضمیر فرد به انگشتان وی ، سرعت عملِ کمتراز ثانیه را می بینیم ، اراده ی کاذب شکل گرفته در ضمیر و ذهن هرکسی نیز باسرعتی بسیار و کمتراز ثانیه در ذهن و فعلِ هرکسی محقق می گردد و فرد را اسیر خود می کند ، که به سهولت قابل ردیابی و مشاهده شدن نیست . ذهن در هرکسی به دلیل اطلاعات ضد ونقیضی که درتناقض با بکدیگر در آن ناخودآگاه رسوخ کرده ، دچار یک نزاع ودرگیری مداوم و ملموس و عیان و یا غیر محسوس و پنهان در خودش است . همین تضاد وتناقض ذهنی یکی از سبب های گریز ذهن ازفعلِ مشاهده است که نمی توان به سهولت آن را در خود ببینیم . چون ذهن ، مارا به دام لایه های متضاد در خودش می اندازد وبه سرعتگرفتارمان می کند . ووقتی می گوییم ، ذهنِ آرام ، ذهنی ست که از تمام تناقض وتضادها کاملا پاک ویا بطور موقت خلاص شده باشد وهیچگونه در گیری در ذهن وجود نداشته باشد . اغلب ما اسیر ذهن نا آرام وپرتنش در خود هستیم ولی از آن چیزی نمی دانیم ، اگر برایمان ذهن قابل مشاهده شود ، ذهن به یک باره در ما پاک و آرام می گردد. وخودِ ما با آرامش آن را درک کرده و میبینیم . وهمین دگرگونی ذهن ، مارا به یک باره از ظلمت و تیرگی نجات میدهد ووارد فضایی روشن ونورانی و فرحبخش می شویم .ذهن آرام اساس آرامش هرکسی ست . وبا ذهن آرام است که هرکسی توانایی درک ناشناخته هارا به چنگ می آورد .


3