زانا گروسیاستاد "علیرضا قاسمیفر" متخلص به "زانا گروسی"، شاعر، معلم، فعال فرهنگی و نویسندهی کردستانی، زادهی پاییز ۱۳۵۲ خورشیدی در بیجار است. او دارای مدرک لیسانس مطالعات اجتماعی و دانش آموخته ارشد علوم سیاسی است و داوری نخستین جشنواره شعر کودک کوردی در سنندج و مسئول انجمن ادبی جوان سنندج را نیز در کارنامه دارد. این شاعر کردستانی در زمینه ادبیات با لهجه رسمی کوردی فعالیت داشته و به دلیل تلاش برای باز آفرینی هویت کوردی گروس سالها در هفتهنامه سیروان با لهجه گروسی ستوننویسی کرده و دو مجموعه اول کوردی خود را با لهجهی گروسی سروده است. ▪︎کتابشناسی: - نگاههای سادهای که از ستاره زادهاند (مجموعه شعر جوانان کردستانی - چاپ سال ۱۳۷۶) - جستاری در جامعه مدنی (با موضوع اجتماعی. چاپ ۱۳۸۰) - شناسنامهام در برگریزان، متولدم میشود (مجموعه شعر - چاپ ۱۳۸۱) - جویجگه مر، پووپه لار (نخستین کتاب شعر و نقاشی کودکان با لهجه گروسی) - اییز پره له دویهت و خهیال. - فریام کهوه (صدایم کن) ▪︎جوائز هنری و ادبی: - رتبهی نخست جشنوارهی ادبی دانشجویان مراکز تربیت معلم کشور در سال ۱۳۷۳. - مدیر مسئول ماهنامهی ادبی تلخا در دههی ۷۰. - برگزیدهی جایزه نقدی جشنواره کشوری ادبی مولوی کورد در سنندج. ▪︎نمونه شعر کوردی: (۱) قسیەی گیست شووڕە و دەنگ تفەنگەگان کوڵ دونیا شەوارەیە خیاوان و ژن و پیاگ و پیاسە ئۊشن دونیا وە بی جەنگ فریە خاسە چەنی دەردی گرانە نیشتمانم کۆبانی، ژن، کڵاشینکۆف، قەناسە. ▪︎نمونه شعر فارسی: (۱) [اقرار میکنم] اقرار میکنم کمی بال کبوتر در جیبهایم پنهان کردهام اما هیچ ربطی به معلم کلاس اولم نداشت که در اوایل انقلاب نمیشد رژلب خرید خانم هنوز هم جورابهای ساقبلندش را بی شلوار میپوشید تا من کوچهی بیست متریشان را با بیست دقیقه تاخیر به مدرسه برسم نه صبر کنید اصلاً ذهنیت شما را قبول ندارم بیایید این بالهای پروانه هم برای شما تهمت نزنید من از کلاس اول همهچیز را به یاد میآورم اما این آخرین باریست که مینویسم شلوار کوردی میپوشید پسری که همسایهی معلمشان بود پروانهها را با جورابهای بلند و موهای طلایی دوست داشت هنوز هم احساس میکنم ناراحت میشوید اگر بنویسم شاعر اصلاً در سال تحصیلی ۷۸ - ۵۹ در دبستان الماسیه با شیروانیهای برفگیر درسنخوانده گردید. (۲) با شما هستم شما که شمار قدمهایتان را خیابان خسته نمیشود حتی اگر باران چترهای کاغذیتان را خیس کرده باشد حتی اگر سرما خورده گرسنه بخوابید گوش کنید عکسهای گوگوش و داریوش فروش خوبی داشتهاند کتابهای جمیل و پرویز به قیمت یک پوستر هم فروش نمیروند شمارگان کتابهای عالی جنابان از مرزهای سرخ و خاکستری هم گذشته است _ اصلاً به کسی چه؟ من دوست ندارم هیچ انسان و کلمهای را به بازی بگیرم که کلهگندهها در بازی شرکتم دهند و روزنامهها شاعرم شوند شما هم از بوی گندشان فاصله بگیرید لجنهای پر حرف نمیگذارند شعر، شعر باشد کلمات شتر گاو پلنگ و گربه سگ گناه را به گردن مخاطب انداختهاند مخاطبان همچنان در بحران دست و پا میزنند _ تف به این کلمات دارم کلمات ساده را فراموش میکنم دیگر بهسادگی نمیشود آسمان را عربده کشید وگرنه هنوز چاقو در جیبم بیقراری میکند _ اصلاً به کسی چه؟ من دیوانهترم یا رضا عاقلتر است؟ بهمن شاعرتر است یا اساتید دانشکده ادبیات؟ من کفشهایم را میان آمد و شد همین مردم و کلمات پاره من کنم اما فکر میکنم مردم سوراخ دعا را پر کردهاند _ تف به این زندگی شاملو زبان دیگران را مادرزاد میمانست من زبان مادریم را گنگم فروغ پرواز را میفهمید من پرها را در بالشت همیشگیام خفه کردهام که زنده بمانم _ راستی هنوز چند نفرمان بوی کتاب و کلمه میدهند؟ چند نفرمان مزۀ دود گرفتهاند؟ چند نفرمان عینک بند دار میزنند که شاعر شوند _ لعنت به فارس هر وقت که میآید فکر میکنم زمین کوچکتر از همیشه است خدا کند شیشههای ادرار و سیاهههای بلند کیوان را به بیراه نکشانند _ خانهام کوچکتر از آن است که سیگاری بگیرانم همین اتاقک را هم کلماتی از جنس آبی و آسمان شلوغ کردهاند هنوز سه باران از گریههای نبی ذهنم را میآزارد باید از نوع شروع کنم با شما هستم اگر هنوز همسفرید _ آزادی، تمام و کمال در خیابانها نعره میزند وحشیتر از انسان نخستین انسانترها هنوز اسیر واژه و کلمهاند _ اگر حوصلهتان سر رفته میتوانید این صفحه را پاره کنید آنقدر مغازه کاغذ فروشی هست که بتوانید هزاران برگ سیاه نشده داشته باشید _ قرار است متمدن بشویم فردا ماشینها از زیر پایمان عبور میکنند قول میدهم دفتر و خودکارم را زیر کلمات دفن کنم اما کامپیوترم را که خریدم با شلوار کردی به خیابان بیایم عینک دودی را فراموش کنید خورشیدی در برابرمان طلوع نخواهد کرد اصلاً تعجب نکنید اگر لباس خواب به تن کرده خیابانها شلوغ شدهاند نا امید هم نشوید هنوز هم مردم توالتهای عمومی را صف میکشند و خیرین از این ازدحام لذت میبرند مردم هنوز هم معتقدند خدا از اهریمن قویتر است اما هر گاه اهریمن فرمان مرگ کلمات را صادر میکند پسر خالهام کتابهایش را زیر پالان الاغ نفت فروش محله پنهان میکرد ناراحت نشوید نمیتوانم بیادبانهتر از این بنویسم فقط پاهای لجن آلودتان دارد خیابان را نجس میکند میشود لطف بفرمایید از مسیری که آمدهاید برگردید؟ بد بخت توماس هابز هم میخواست همین را بگوید بقیۀ حرفها تهمت است جامعه یعنی همین مردم دم دست همین مردم زیر پا اینکه تعریف مشکلی نیست میتوانید هر شب دوازده بار رونویسی کنید _ حالا میتوانید تمام این نوشته را هم استفراغ کنید انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته _ علیرضا قاسمیفر با شما هستم. (۳) [شاعر نمرده است] ترنم آخر زمزمه کلمات گمشدهایست به قدمت قدمهای گاتا ها قدِ تمام بلندیهای اینجا که جولان میدهند جواز دفنی پوسیده را خیال میکنی چقدر در این شعر ترنم به معنی ترانه است آرام زمزمه کنید این شعر را آرام پلیس اینترپول پشت سر سطر دوم راه افتاده است نه به خاطر شاعر به خاطر همین ترنمهای کوچکی که بر بلندیها جولان میدهند کشمیر را و.... درست در آخر این شعر فریاد میشوند تمام نقطهچینهای جهان در گلوی فریادی که تا پایان این شعر ترنم بوده است آخرین جمله این شعر اما فراموش شده لطفا حافظهتان را بکار بگیرید هنوز جواز دفنی پوسیده در باد مخالف جولان میدهد. گردآوری و نگارش: #زانا_کوردستانی
|