آریو همتی شاعر کرمانشاهی"رضا همتی" شاعر و نویسندهی کورد، شناخته شده به اسم "آریو همتی" زادهی سال ۱۳۶۸ خورشیدی، در روستای تنگ شوهان سفلی از توابع شهرستان اسلام آباد غرب در استان کرمانشاه است. وی فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۹۰، زیر نظر استاد "آرش آذرپیک" بنیانگذار مکتب ادبی اصالت کلمه آغاز کرد. وی مدیر آکادمی عریانیسم و عضو اندیشکدهی جهانی کلمه گرایان ایران و عضو حلقه علمی _ فلسفی مکتب اصالت کلمه در دانشگاه پیام نور اسلامآباد است. ▪اثر شناسی: - جنبش ادبی ۱۴۰۰ - آنتولوژی فراشعر نویسان مولتی فونیک ۱۴۰۰ ( همکاری آقای علی رشیدی نشر مهر و دل) - آنتولوژی واژانه نویسان ایران _خرداد ۱۳۹۹ ماهنامه علمی _فرهنگی سخن (همکاری مسئول ماهنامه آقای آریا پورفریاد) - آنتولوژی فرامتن نویسان ایران _ تیرماه ۱۳۹۹ _ ماهنامه علمی فرهنگی سخن (همکاری مسول ماهنامه آقای آریا شهرویی) - مقدمه مجموعه فرامتن "عاشقانههای آخرین ملکه هخامنشی" اثر مارال مولانا با همکاری بانو هنگامه اهورا. - ویراستار علمی مجموعه فرامتن "عاشقانههای آخرین ملکه هخامنشی" اثر مارال مولانا - ۱۳۹۸ - همکاری در مقدمه کتاب "فرازن، عاشقانههای یک پرنسس جنوبی" اثر ثنا صمصامی _ ۱۳۹۸ - مقاله تحلیل عریانیستی واژانههای نیلوفر مسیح _ ماهنامه سخن _ ۱۴۰۰ و... ▪نمونهی شعر: (۱) دریا را میبخشم به ماهیان قرمز عاشق؛ باغ را سهمیهی کلاغها... اما آیا زندگی؛ این جدال وهمانگیز لذت و گناه؛ به من یک تکه تنها یک تکه از پیراهن تو را خواهد بخشید؟ (۲) مریم سلام، شاخه گل باغ آسمان امشب بیا کنار دل زخمیام بمان رویای عاشقانهی شبهای مشرقی من را ببر به آنسوی دریاچه زمان تا شاه ماهی غزل تازهام شوی تا پیش تو بیایم با بالههای جان دریا نه جای ماست بیا همسفر شویم تا آنسوی توهم سرخ ستارگان دوشیره تمامی گلهای دشت نور رویید با تو در دل من عشق، ناگهان با تو همیشه روی خط سرخ زلزله است هر جای روح عاشق، هرجای این جهان وقتی که چای میخوری از فرط اشتیاق بر لرزش لبان تو میرقصد استکان هر جای این جهان بروی مریم منی و ختم میشود به تو همواره داستان همراه تو میآیم تا اوج قصهها حتی اگر سفر بکنی سوی باستان انکار کن مرا ولی از پیش واقفم بسته شده است عقد من و تو در آسمان. (۳) [ولگرد] مرد تنها..؟ سیگار... پشت سیگارش درد در کنارش آرام سایهی یک ولگرد خسته میشد میرفت، با خودش بر میگشت سایه او بود انگار، او خودش را همدرد _بچهها را؟… _زن برد... لعنتش بر من ماند از خودم بر من رفت، گونههایش را زرد... پک بعدی در دود... _او مرا میفهمید _قول میخواهم زود، تکیهام باشی مرد! قول را یک شب دود، در خودش از رو برد شمع شد زن تا صبح، در دلش غم پرورد _مرد من را افسوس، "عاشقانه میسوخت" ساک خود را میبست... مرد زاری میکرد ... مرد تنها... سیگار... پشت سیگارش بغض از کنارش میرفت، سایهی یک ولگرد. (۴) عشق جان... هر تکه از پیراهن تو یعنی چکیدهای از کل سنتهای پوششی جهان هولوگرافیکوار هر زبان که بستر عشق بازی ماست چکیده زبانهای زندهی ملل است. (۵) چشمانت پرستوهایی عاشقاند... دوست داشتنی... با شکوه... اما مهاجر!! (۶) لبهایم به لبهایت خورد و سالهاست هر صبح مرا از زیر این تصادف مرده بیرون میکشند! گردآوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رها)
|