دلتنگی و من هرشب ، از میان شعر هایم تورا بیرون می کشم، می بویمت؛ میبوسمت و میگذارمت کنار اما صبح که میشود در تمام اشعارم تو را می جویم آنقدر دلتنگی هایم را با ساز بی قراری مینوازم که دوباره می رسم به سکوت سهمگین شب و این چرخه ی هولناک شده کارِ هر شبِ این دلِ تنگ...
|