شعرناب

ای آدم ها همدیگر را قضاوت نکنید!!!

ساعت دیواری تیک تاک کنان در حرکت است.تنها صدای در اطاق.
و پیرمردی خیره به سقف! ساعت دیواری به ریش پیر مرد در حال مرگ می خندد. ثانیه گردش انگار دارد تند تر حرکت می کند! انگار با فرشته مرگ دست در یک کاسه دارند!پیر مرد به تیر های چوبی سقف خیره مانده است!آب دهانش به سختی از گلوی خشک ش پایین میرود.با گردنی کج به دیار باقی می رود!
آری گردنی کج!!!
گردن کج او از عواقب بیماریش است نه شرمنده بودنش.
قضاوت نکنید!!
بیایید همدیگر را قضاوت نکنیم!
ای آدم ها مرگ شما را قضاوت خواهد کرد.
مرگ آنقدر به تو نزدیک است که حتی فرصت تمنای بخشیده شدن را هم از تو می گیرد!!!
با تشکر
دانیال فریادی


2