شعرناب

عابدین پاپی (آرام)

عابدین پاپی متخلص به آرام شاعر، نویسنده، نظریه پرداز و منتقد لرستانی، زاده‌ی نخستین روز از خرداد ماه ۱۳۵۰ خورشیدی، در منطقه‌ای به نام وارک در جنوب شرقی خرم آباد مرکز استان لرستان است. او تا هفت سالگی در همین منطقه ساکن بود. در سال ۱۳۵۸ به شهر خرم آباد مهاجرت کرد و تحصیلات خود را از اول ابتدایی تا مقطع دیپلم فرهنگ و ادب در همین شهر گذراند. بعد از آن در سازمان حج و زیارت استان لرستان مشغول به کار شد و طولی نکشید که مسئول امور حجاج و زائرین استان شد. بعد از آن در سمت معاون حج استان انتخاب گردید و در سال ۱۳۷۸ به عنوان متصدی تلفن خانه ستاد مکه عازم کشور عربستان شد و به عنوان بهترین کارمند حج سال ۱۳۸۷ از سوی سازمان مرکزی برگزیده شد.
او از سی سالگی به شهر کرج مهاجرت کرده و در آنجا ساکن است و در این مدت دو بار موفق به اخذ نشان لیاقت فرهنگی استان البرز شده است.
وی از معدود شعرا و نویسندگان و روزنامه نگارانی است که نقش حادثه را در زندگی بسیار مهم می‌پندارد. او حوزه شعر و نوشتار و روزنامه‌نگاری را در مدت زمانی کوتاه شروع ولی راهی بلند را طی کرد؛ به طوری که با نوشتن بیش از ۱۰۰۰ مقاله و صدها شعر و قطعه ادبی در روزنامه‌های مردم سالاری، عزت، زمان، راه مردم، و هفته‌نامه‌های پیام گستر، رایزن کرج، پیام، آسمان آبی، صبح آزادی و غیره خود را به عنوان شاعری خوش ذوق و نویسنده‌ای توانا به جامعه معرفی کرد.
او حوزه روزنامه‌نگاری نیز با اساتید بزرگ ایران چه در حوزه شعر و چه نثر گفت‌گو و مصاحبه داشته است. او هم اکنون نیز عضو انجمن روزنامه‌نگاران ایران و عضو انجمن اهل قلم لرستان می‌باشد و از غرایب این شاعر و این نویسنده حوزه مطالعه است که ایشان مطالعه را به دو نوع تقسیم می‌کند یکی مطالعه بیرونی و آن دگر درونی که مطالعه بیرونی را مقدمه‌ای در جهت رسیدن به مطالعه درونی می‌پندارد.
▪︎کتاب‌شناسی:
- طلوعی در بستر غروب.
- در آینه مرداب.
- غم اشک.
- مرگ سبز.
- فریاد خون.
- تبسم طوفان.
- ناز شعله.
- صبح غروب.
- گزیده اشعار (میوه احساس) انتشارات شریعت زاده تهران.
- شعور خاک، نشر : انتشارات آبنوش.
- چشم تر از سپیده، نشر: انتشارات آبنوش.
- طوفان بی‌باد شمشیر می‌کشد، نشر، انتشارات آبنوش.
- نیم صدا در لبخند خورشید، نشر: انتشارات آبنوش.
- عشق را مونولوگ‌ها بازگو می‌کنند، نشر: انتشارات آبنوش.
- اومانیسم هجاهایی بلند دارد، نشر: انتشارات آبنوش.
- جنگل دورتر از درخت ایستاده است، نشر: انتشارات آبنوش.
- صبح‌های مردم به خیابان می‌ریزد، نشر: انتشارات آبنوش.
- احساس شبیه باران می‌میرد.
- انگشت‌ها برای دست‌ها کف می‌زنند.
- باد زیر هر ورقی را امضاء نمی‌کند!
- اِلمان‌ها با فصلی دیگر آغاز می‌شوند.
- شبیه ویرانگی یک زن، نشر: انتشارات سیب سرخ تهران.
- به سُرودن فعل می‌اندیشم.
- یک گام جلوتر از ویرگول.
- تولدی بی‌صدا (غزل گونه‌ها و چهارپونه‌ها)
- اندازه‌ای از بی‌اندازگی شعر( سیر سُرآیندگی‌ها در ۱۴ دفتر شعر)
مجموعه‌های فوق در قالب موج نو و قطعه‌های ادبی سروده شده‌اند و آثار نثر ایشان عبارتست از:
- لرستان چرا این همه چرا؟
- حرف‌های غوره (گزیده گفتارها).
- چشمه‌ای از سرچشمه.
- آوای زلزله (داستان کوتاه).
- آزادی‌های فربه.
- برف گفته‌ها.
- چشم‌انداز گردشگری ایران و جهان (دو جلد).
- نویسندگان، شعرا و فلاسفه ایران و جهان.
- کرشمه‌ی سایه.
- همسایه‌ی تنهایی (مقدمه ای بلند بر اشعار سهراب).
- گفتاورد قلم (نظر،اندیشه و نقد ادبی).
- تا اندازه‌ی واژه‌ها می‌نویسم (اندیشه و نقد ادبی).
- مفهوم‌شناسی بافتار و ساختار شهرستان کرج.
- فقط خودم را نوشته‌ام (داستان زندگی نگارنده).
- اتیمولوژی اندیشه‌ی ادبی احمد شاملو.
- آرخیسم در عرفان و فلسفه.
- با سین سخن.
- خودکارهای خودنویس.
- در چند سویگی معنا (گفتگو با کلمات و نثر ادبی).
- سیری در اندیشگی‌های پست مدرن (هنر، ادبیات و فلسفه)
- نویسش‌هایی در لابه‌لای پیاده رو.
- گفتِ‌ها و گفتِ‌گوها.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[نام من]
نام من خنده‌ای است زنده
خنده‌ای که بسان دلقکی همه را می‌خنداند
اما در شگفتم
که چرا وقتی می‌میرم همه گریانند!؟
(۲)
[محبت زمین]
محبت زمین بالاتر از محبت مادر است
چه اینکه تا زنده‌ایم بر دوش آنیم
و چون می‌میریم در آغوش آن.
(۳)
[از هر طرف]
اینجا من نه ریشه در خاکم
و نه ریشه در خاک
از آلودگی پاک
و نه نامی از دردم
که ریشه در درد
چون، از هر طرف که می‌خوانم درد است.
(۴)
[گل بلوط‌ها]
قلم به دست و دست به قلم
می‌نویسم و می‌نویسم
نوشته‌های نانوشته را
و نانوشته‌های نوشته را
تا که گذشته‌ام یابد سلامت حالی
و حالم نیز بداند
آری آری
بداند که از تبار آینده است
و بفهمد
بفهمد که در بود من
گر چه نخندید هیچ گریه‌ای
لیک
در نبودم گل بلوط‌ها
به رسم لری خواهند رقصید.
تا قطره‌ها کشند قد
ناز تو
بسان قبیله‌ی دریا جلودار است
حرف تو چو دماوند
که همیشه در جای خویش استوار
و مرگ تو
هیچ نگویم از تبار گل است
پس باید اما ماند
آری تا قطره‌ها کشند قد.
(۵)
کنار یک ویرگول نشسته‌ام
با خودکاری در دست که دست به دست
به دستم رسیده است
یک دست آن تاریخ
و دست دیگر آن دترمینیسم جامعه است
و من که می‌خواهم
چهره‌ی اولی از معنای دومِ جمله را بنویسم
چهره‌ای از ناگفته‌های تن که حرفی از آخر سفید است
کاشکی تو را در خیابان‌های مدرِن یقین می‌دیدم
نه در وجودِ خود با خودآگاهی دکارت
و به دستانم می‌گفتم
چقدر زندگیشان پیر شده است
تنِ من همه جای من زیست می‌کند
اما جانِ من از جوانی من دور است
دور از دکمه‌های پالتوی پدر
دور از واژه‌ی نیست
که انگاری نیست انگار شده است
من از خانه تا مدرسه دور شدم که نامِ مستعارم دور شد
من دور از دکمه‌های زندگی زیسته‌ام
اما همیشه به پالتوی پدر نزدیک بوده‌ام
دلتنگی من شبیه روزهای داغ است
شبیه یک مردانگی ترجیحن سرد که به ویرانگی زن نزدیک است
چه کسی تمام قسمت‌های آباد شده‌ی ما را می‌نویسد
از روی کدام کتاب‌های درسی می‌فهمید که مُرده‌ایم
تنِ ما همه جای ما زندگی می‌کند
مانند ویرگول‌هایی که همه جای کتاب زندگی نمی‌کنند.!
(۶)
این جا
آدم بیش از اشتاین بک درد می‌کشد
برنده جایزه نوبل هم که باشی
اهالی شهر
خنده‌های سبز تو را نوازش نمی‌کنند
اگر قرار است بمیریم
بهتر است مثل خودمان زندگی کنیم
مانند موش‌ها و آدم‌ها
من همیشه
خودکارم را غم‌انگیزتر از جرج میلتون و لنی اسمال
بر تن زندگی کشیده‌ام
و ما برگرفته از یک گریه‌ی دربه‌دریم
و رنگ‌ها
از
ذهنیتی فاشیستی دارند
و هرگز سیاه پوست‌ها را سفید نمی‌بینند.
(۷)
یک بار
از باری دیگر مُرده‌ایم!
چنان اَبرمَردی که شباهتی به «نیچه» ندارد
ما دورِ جاودانِ
تکرارِ تاریخ بودیم که تکرار نشدیم
سیر نشدیم
مانند «داداری» که شباهتی به مُردن ندارد
و شاید
همه از نسل یک واژه‌ی سرگردانیم
که
در هماورد با هستی
شکست خورد!.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


1