نماز نماز يُقال أن قيس بن الملوح رأى كلب ليلى فأسرع خلفه حتى يدله على مكان محبوبته فمرَّ في طريقه على قوم يصلَّون و لما رجع مرّ بهم فسألوه : لماذا عندما مررت بنا ونحنُ نصلَّي لم تصلِّ معنا؟ قال : والله ما رأيتكم و والله لو كنتم تُحبّون اللهَ.. كما أحب ليلى لما رأيتموني أنتم كنتم بين يدي الله و رأيتموني و أنا كنت بين يدي كلبها و لم أركم ترجمه ی فارسی : چنین روایت می شود که روزی قیس بن ملوح(قیس بنی عامر = مجنون)، سگِ کوی لیلی را دید و به دنبالِ او شتافت تا بلکه اورا به مکان معشوقش راهنمایی کند. بهطور اتفاقی بر سرِ راهَش به عدّه ای که در حالِ نمازخواندن بودند ؛ گذرکرد و وقتی برگشت باز هم به آنان رسید. نمازخوان ها به مجنون گفتند : تو چراوقتی از نزدِ ما گذشتی؛ به ما برخوردی و حال آنکه ما در حالِ نماز بودیم ! قیس پاسخ گفت: به خدا سوگند که من شما را ندیدم و به خداقسم اگر شما حقیقتاً خدا را دوست می داشتید - همان اندازه ای که لیلی را من دوست میدارم -شما هم از روءیتِ آن کس که دوستش دارید ؛ هرگز متوجّهِمن نمی شدید و من را هرگز نمی دیدید. شما بااینکهدر محضرِ خدا بودید مرا هم دیدید ! در حالی که من در حضورِ سگِ کوی لیلی بودم و از شوق ، شما را هیچ ندیدم.
|