سوپری منصفحاج کوروش از سوپری های منصف و خداترس شهرمان است، او علاوه بر کار اقتصادی از مداحان خوش صدا در شهر محسوب می شود. و مورد احترام اهالی شهر می باشد. روزی حاج کوروش خسته از کار روزانه روی صندلی مغازه نشسته بود که مردی جوان و غریبه داخل سوپری شد ، و پرسید که قیمت موز و سیب چقدر است ؟ حاج کوروش با لبخند همیشگی گفت : موز 20 هزار تومان و سیب ده هزار تومان... در این لحظه خانمی مسن وارد مغازه شد که گویا حاجی او را از قبل می شناخت ، و او نیز در همان منطقه سکونت داشت . پیرزن نیز قیمت موز را پرسید و حاجی جواب داد : موز کیلویی ده هزار تومان و سیب پنج هزار تومان پیرزن گفت : الحمدلله و میوه ها را خواست … مرد جوان که هنوز آنجا بود از کار حاج کوروش تعجب کرد و خشمگینانه نگاهی به حاجی انداخت و خواست به او بگوید که مرد حسابی چرا به ما غریبه ها که می رسد دوبله حساب می کنی... حاج کوروش با لبخندی به مرد جوان اشاره کرد که صبر کند و چیزی نگوید تا آن پیرزن برود .. حاجی میوه ها را به پیرزن داد و آن زن مسن با خوشحالی گفت الحمدلله نوه هایم میوه خواهند خورد و از مغازه خارج شد ، هم کوروش و هم مرد جوان شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد. حاج کوروش رو به مرد مشتری جوان کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم و قصد گران فروشی نیز ندارم. بلکه این پیرزن سرپرست چهار تا یتیم است ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هر چه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، و من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم .. من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این پیرزن هر هفته یک بار به اینجا می آید و هربار که این پیرزن از من خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد … وقتی حاج کوروش چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی حاج کوروش را به خاطر کار زیبایش بوسید … هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای خدا چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده در برابر خدا می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت .. لذت برآورده نمودن حاجات دیگران را کسی نمی داند مگر آنکه آن را برطرف نموده باشد !
|