پگاه احمدیپگاه احمدی، شاعر، منتقد ادبی و مترجم شعر ایرانی، زادهی زاده سال ۱۳۵۳ خورشیدی، در تهران است. او لیسانس زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه آزاد تهران اخذ کرده است. نخستین شعر او در ۱۷ سالگی در نشریه ادبی تکاپو به چاپ رسید؛ و تاکنون سه مجموعه شعر در ایران به نام «روی سل پایانی»، «کادنس» و «این روزهایم گلوست» را به چاپ رسانده است. منظومه بلند تحشیه بر دیوار خانگی از مهمترین آثار اوست. چاپ بیش از ۶۰ عنوان مقاله در زمینهی نقد شعر، مباحث نظری مرتبط با شعر و ترجمهی شعر در ماهنامههای ادبی و هنری از جمله دوران، کارنامه، کِلک، جهان کتاب، بخارا، بیدار، سبک نو، فیلم، زنان، عصر پنجشنبه، آذرنگ، نافه، شوکران، آزما، نگاه نو، پیام شمال، پاپریک و... از جمله فعالیتهای وی به شمار میرود. پگاه احمدی که چندین سال است در آلمان اقامت گزیده، مجموعه شعر اخیرش به نام «سردم نبود» را در آلمان به چاپ رسانده است. ▪︎کتابشناسی: - مجموعه شعر روی سُلِ پایانی. ۱۳۷۸، انتشارات نگاه سبز. - مجموعه شعر کادِنس، ۱۳۸۰، انتشارات نگاه سبز. - این روزهایم گلوست. - تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۳. - صد و یک هایکو: از گذشته تا امروز - جکی هاردی - تهران: کتاب خورشید، ۱۳۸۷. - آوازِ عاشقانهی دخترِ دیوانه - سیلویا پلات - تهران:، ۱۳۸۷. - شعر زن، از آغاز تا امروز - تهران: نشر چشمه، ۱۳۸۴. - آنتولوژی جامع شعر زنان ایرانی. - آهو خوانی (مجموعه شعر)، انتشارات آهنگ دیگر. - سردم نبود - انتشارات سوژه (برمن آلمان). ▪︎فعالیتهای ادبی و هنری: - شرکت در سی و هفتمین فستیوال جهانی شهر در رتردام هلند به عنوان تنها میهمان برگزیده ایرانی، ۲۰۰۶. - شاعر میهمان بنیاد ایرانی فرهنگ و شناخت رتردام، ۲۰۰۶. - شاعر شرکتکننده در نخستین کاروان شعر ایران و فرانسه. - عضو هیئت داوران نخستین دوره جایزه شعر فراپویان در کنار شادروان محمد حقوقی شاعر نامآور اصفهانی، بیژن الهی، کیومرث منشیزاده، آیدین آغداشلو و منصور اوجی، ۱۳۷۹. - عضو هیئت داوران دومین جشنواره شعر و ادب دانشجویی دانشگاههای کشور، ۱۳۸۲. - عضو هیئت داوران نخستین دوره جایزه شعر والس، ۱۳۸۵. - عضو هیئت داوران نخستین دوره جایزه ادبی دریا، ۱۳۸۵. - عضو هیئت داوران جشنواره پیام آوران صلح و دوستی به همراه علی باباچاهی و علیرضا بهنام. - عضو هیئت تحریریه نشریه الکترونیکی تاسیان. ▪︎نمونه شعر: (۱) خواب بودی که سینهخیز نوشتم تاریکیِ اتاق، تماماش نکرد خواب بودی وَ روی کاغذها، تکرارِ قتلها وُ آینهها بود اما، این گوشه از جهان که بیخبرم میکند اینجا که با تو گُل میاندازم، خطّی از خونِ این خیابانها، برای چند لحظه فراموش میشود در را میبندیم تا نشنویم، نبینیم چند سالمان شده آخر که هرچه غمگینتریم کمتر میشود بتوانیم، درست حسابی، تمیز، گریه کنیم... جایی در پوستات مثل گوزن، فرو میروم وَ فکر میکنم که سرنوشتمان این نیست باید به فکرِ تعمیرِ ساعتی باشیم که از بس به فکر ماست، صبحها بیدار باشاش را نمیزند. (۲) مثل زنی که از عبور وُ شیشه میترسد میترسم از جدا شدنام وَ ترسم از اشیاء، ترس از زوالِ دهانیست که در محاق تنام ساختی عادت کردهایم یا عادت کردهایم؟ که قطعه قطعه میافتم در آئینهای که آبهای زمین را وارونه کرده است آبشش را در لیوانی پُر آب، رها میکنم وَ ترسِ خواستنات در سرزمینِ بیماهی شعری را به گریههایمان متقاعد میکند. وَ مرد، توی تاریکی آهسته گفت: "نرو!" (۳) هوای سینه پهلو پهلوی ماست تا سِل که سقفمان را گرفته میخوابد وَ آسمانی که سرفههایش را مثل میل، روی دستِ هوا بردهام... حالا هوای کلنگی پهلوی ماست از شهرِ سرِ کوچه باد میآید تا میله، دوباره چیزی را با تُف به هم بچسباند ملافهای که به دیوار، پیچیدهتر شود مثلثی که سرِ راه را دنیا بیاورد روزنامهای که ننویسد وَ یک مسافرخانه پشتِ در که با سیمانش نمیشود کشتی گرفت اما میشود شهادت داد: کثیف، کفشِ پشتِ در هم نیست چون با مترو وَ با مشقّت آمده بود وَ سینههایش را بیوقفه میسپرد. پشتِ این دهانهی بیخانمان که پُر از پشتِ چاله میدان است خیلی نمیشود جنگید چون وکیل نداشت خیلی نمیشود زائید چون تحریف شد خیلی نمیشود پرسید چون، تیزی میکشند. من از خودم نمیترسم چون از سِل، عجیب ترسیدهام وَ از خودم نمیترسم چون پای زندگی انگشت دادهام تنها نگاه کنم. (۴) [بیاتِ تُرک] نشستهام ماه، روی دستم نماز میخوانَد پُشت سیلِ سلیطه میریزد کاشی صدا وَ در که مسجد را با چادرهای پاره پشتِ هوا می بَرَد عکسهای تاریخی که از گلو خفهتر میشوند پُشت، نیشابورِ پاره میریزد نور آنقدر میچرخد، میتابَد، میپژمُرَد که میریزد وَ من آنقدر عاشقِ این ماهوتِ کهنهام که نمیدانم با این دستهای جوان چکار کنم با این هوای رفته تا تهِ حوض با این پوشیه که گوشههای رضاشاه میرود زمانِ گمشده در ساعتی که هر شب، لال لالاییِ مرا خواندهست هر صبح، کر، بالای کرکره رفتهست!. هوا هوا که هر شب، بیشتر گم میشود صدا صدا که لای درهای گرفته میگیرد وَ شب که هرگز مرا به حالِ دیوارِ روبه رو نگذاشت! هوا هوای پُشتِ اذان هوای بلند شده از پُشتِ خاکِ چادرها دستهای نَشُستهام را بُرد به این صدا که از بس به مهربانیِ درها فشار داد زیرِ پنجره افتادهایم! هوا هوا که از بیاتِ تُرک، قدیمیتر است وَ از چهارگاه، قدیمیتر است وَ مثلِ "نقشِ رست" به طاق میچسبد نشستهام ماه، روی دستم نماز میخوانَد نشستهام وَ توی دستم ماه ماه شکلِ آی با کلاه. (۵) [یا مُجیب] زانوهایم را در ماهِ کامل بغل کنم همهچیز از حالا نزدیک است وَ "شمس و طغری" هم، زیرا من از کنارهی سینیها میریزم اگر دروغ بگویم زیرا من مثلثام را در خون، پرت کردهام دریا از ایوانم تا زیتون میآید زیرا حالا، همهچیز از حالا نزدیک است وَ من که تمامِ سلسلهام تاریک شد، تاریخام! با موهایم مشکی، زیرا خاکم مشکی، زیرا ایوانم، مشکی با طلسم وُ جدولِ سنجاقهای لایقراء! زیرا او الواسع، المهیمن، المحصی، البصیر وُ سمیع است! زیرا من او را در دایرههای شکستهام تکان تکان دادم! زیرا کتابِ "خافیه" یعنی رسالهای در بابِ علمِ جفر! پس ما زنهای همسایه، با سینیهامان بر ایوان وَ سینههامان لای کبوتران، به هم نگاه نکردیم زیرا من بلند گریه میکردم وَ چانهام از سنگ وُ باد، پر شده بود زیرا من باید همیشه چیزی برای رطوبت پیدا کنم زیرا من از کنارهی سینیها میریزم اگر دروغ بگویم من -سرُّالمستتر- با زنهای همسایه گفتهام یکی از ما هزار تن زیباتر است یکی از ما، فاحشترین دروغِ درختانِ سردسیر، در برجِ ابتر است زیرا من اگر نگویم میترکم مثل النگوهای تنگ، بریده میشوم از حلق زیرا من باید کنار چاقوها برنج بکارم پس ما زنهای همسایه، زیرِ چادرمان تاریخ میزدیم زیرا یکی از ما هزار تن، درها را با درد وُ جفر، بغل کرده بود زیرا من بر پلههای شکستهی "سید موسا موسوی"- دعا نویس قلعهحسنخان- نشسته بودم وَ فکر میکردم هنوز امیدی هست... پس با زانوهایم سینه زدم وَ با صورتم نشستم زیرِ آبهای چهلتاس! زیرا من باید از" پیشدادیان" تا کنارِ سینی نعنا درنگ میکردم زیرا که آفتاب میتابید وَ یکی از ما هزار تن، زیباترین زنِ همسایه بود حالا نزدیک است دایرههای سرگیجه را دورِ سرم میپیچم با نورِ سردِ مایل به آبی کمرنگ زیرا من باید لای خیزران نفس بکشم پس میرویم از نِی در گردنم زیرا مثل خاک منقلبم مثل خاک منقلبم مثل خاک زیرا فکر میکنم که اجابت شدم وَ چیزی حک شد برای همیشه بر" شرفِ شمس". گردآوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رها)
|