شعرناب

سردترین

سردترین سردی روحم را برایت مینویسم
همانگونه که از سردی ها و برگ ریزان برایم گفتی
داستان هایی که از فصل غم برایم نوشتی
گذشت و گذشت
من هم سردتر از سردی که فکرش را کنی
از وزیدن باد بعد باران سردترم
از کوه پر از برف یخترم
یا برگرد و گرما را بیاور
یا بگذار سرد بماند
و فراموش کنم فصل گرما را
تاریخی بماند یادگار
بیست بهمن هزار و چهارصد....


1