شعرناب

ترس

ترسم از آنکه نترسد ز خدا
ترسم از آنکه نترسد ز حیا
ترسم از آنکه هیچ کجا شرمش نیست
ترسم از آنکه غم و دردش نیست
دلم از همهمه سرد کسی در قفسی میلرزد
دلم از آتش بیداد به جان هوسی میلرز
دلم از بی خبری مرد هنگام سفر ؛؟دورزنظرهای
دگر میلرزد
دلم از عاشقان بی نشان که به راه عشق
دهند نام و نشان میلرزد، ،دلم از پاک باخته ای
ولگرد که دگر چیزی برای از دست دادن ندارد میلرزد
وبدان که هرکدام از اینها با کوچکترین جرقه ای
به آتشی تبدیل میشود که هیچکس جلودارش
نیست
چون تجربه نشان داده که کسانی که مال و
منال و زندگی دارند دنبال کارهای شرور وکارهای
الکی نمی روند وبیهوده خود را به خطر میاندازند
ولی باید از کسانی ترسید که فقط یک دست لباس
که تنشان است کل دارد یشان است و این آدمها
پاکباخته اند دور کار خطر هیچ چیز جلودارشان نیست
چون چیزی برای از دست دادن ندارند
اما کسانی که مال و منال حالا کم یا زیاد با زحمت بدست
آورند نمی خواهند آنرا بیخودی از دست بدهند
پس اول که کارهای اشتباه نکنیم دوم از کسانی که چیزی ندارن
باید بیشتر بترسیم چون اون که چیزی نداره
خودشو میاندازه جلو ماشین شما یا اینقدر
حرف بد به شما میزنه تا شما یه کتک کوچولو بهش بزنید
وهمانمیشو پیراهن عثمان حالا شما تمام دارد یی ت را
که بدهی رضایت نمیدهد
پس چه بهتر که مواظب این افراد یه لا قبا باشیم
وگول کارهایی که مارا تحریک میکنند نخوریم‌
پس آن آقایی که تو کوچه و خیابان با ماشین
با ما سلام‌علیک میکند ضرری از او به ما نمی رسد
ولی اون که همیشه مثل اراذل تابستان و زمستان
سر کوچه وایسادم از اون باید ترسید چون یه
جوری سر کوچه وایسادم انگار سند این چند تا
خیابان دور و بر بنامش هست وکلا چون از نظر روانی
کم داره فکر میکنه آقای محل شده و چند تا از روستای
اوساکا هم سلام تعارف گرم باهاش میکنند
فکر میکنه واقعا جای سپهبد قرنی را گرفته
القصرض
بپرهیزد زادم و نادان و خودبین
مشو هیچ هم سخن با این کمابین
علی ناب اراک


1